آموزش ارتباطات علمی (ترویج علم) باید بیشتر از صرفا نحوه انتقال دانش باشد

گفت و گو توسط جان بازلی و آنتونی دو دو

دانشمندان می بایست بیاموزند که چگونه به اهداف ارتباطی خود دست یابند.

اعتبارمتن:www.shutterstock.com 

 

به نظر می رسد ایجاد ارتباط موثر با مردم برای برخی دانشمندان به صورت کاملا طبیعی اتفاق می افتد.

(برای مثال) اخترفیزیکدان،نایل دگرس تایسون در حال حاضر بیش از پنج میلیون دنبال کننده در توییتر دارد.

کارل سیگان،ستاره شناس،دهه ها در نقش یک همه چیزدان در علوم کیهانی در برنامه های تلویزیونی آمریکایی،مخاطبان را به خود مجذوب می کرد.

استفان جی گولد،چنان در اذهان عمومی نام آشنا بود که یک نسخه پویانمایی شده از شخصیت خوش را در انیمیشن (پویانمایی) خانواده سیمپسون صداپیشگی کرد.

اما به طور معمول اغلب دانشمندان به ایجاد ارتباطات مستقیم با مخاطبان عام فکر نمی کنند،چه رسد به اینکه به دنبال گسترش آن نیز باشند.

اما زمانه تغییر می کند.اکنون رهبران جوامع علمی به صورت روزافزون از همکاران دانشمند خود درخواست می کنند که به شیوه ای معنادار با همشهریان خود مشارکت کنند.

امید بر آن است که این گونه تعاملات می توانند رابطه علم و جامعه را در زمانه ای که ما با فهرست رو به رشدی از مسائل پر مخاطره و  بحث برانگیز از جمله: تغییرات اقلیمی،زیست شناسی مصنوعی و اپی ژنتیک رو به رو هستیم،بهبود بخشند.

اکنون دانشمندان به مبارزه طلبیده شده اند،اما آیا می توانند از پس این نبرد برآیند؟

پاسخ این پرسش عمدتا به یک گروه کلیدی وابسته است:

مربیان حرفه ای ارتباطات علم (مروجان علم) که دستورالعمل های مخصوص طراحی شده در جهت بهبود تلاش های انجام گرفته برای ایجاد ارتباط بین دانشمندان و جامعه را پیشنهاد می دهند.

در حال حاضر منبعی گسترده از برنامه های ارتباط علمی (ترویج علم) وجود دارد که در بین آنها مرکز ارتباطات علمی آلن آلدا،مرکز عمومی مشارکت علم و فناوری واقع در انجمن آمریکایی پیشرفت علوم و همکاری ارتباطی علم و دریا،قرار دارند.

چنین برنامه هایی به طور مشخص،دوره های آموزشی ارتباطی نیم روزه تا یک هفته یا بیشتر از آن را ارائه می دهند.

بعضی سازمان ها هم برای آموزش دانشمندان خود در جهت برقراری ارتباطات کارآمد از پرسنل داخلی استفاده می کنند.

با توجه به اینکه این برنامه های آموزشی امروزه نقش مهمی در جهت مشارکت علم در ارتباطات عمومی در جامعه ایفا می کنند،ما بر آن شدیم تا کارآیی آنها را بررسی کنیم.

ما عمدتا به دنبال یافتن نقاط مشترک میان تلاش های انجام گرفته و تجربیات حاصل از آنها بودیم و قصد داشتیم که فرصت های احتمالی برای رشد ارتباطات علمی (ترویج علم) را شناسایی کنیم و خصوصا به موضوعی علاقه مند بودیم که از نظر ما برای جلب مشارکت عمومی موثر مهم است: کمک به دانشمندان برای تشخیص اهداف ارتباطی تعیین شده و تلاش برای دستیابی به آنها.

 

آنچه که مربیان روی آن تمرکز می کنند

در اواخر سال 2014 مجموعه ای از 24 مصاحبه با مربیان ارتباطات علمی (مربیان ترویج علم) در سرتاسر ایالات متحده انجام دادیم.

مطالعه ما،اولین مطالعه منتشر شده ای است که این جامعه مهم را مورد بررسی قرار می دهد.

ما متوجه شدیم که بیشتر محتوای آموزشیکه مربیان ارائه داده اند در جهت کمک به دانشمندان برای به اشتراک گذاشتن نتایج پژوهش های شان به نحوی شفاف است که این امر می تواند سطح دانش عموم را افزایش دهد.

این نتیجه با آنچه دانشمندان طی نظرسنجی ها به ما گفته اند،مطابقت دارد:

هدف اصلی آنها از به اشتراک گذاشتن کارهایشان آگاهی بخشی به عموم مردم در خصوص علم و تصحیح اطلاعات نادرست است.

به اشتراک گذاشتن دانش همواره یکی از اجزای اصلی ارتباطات علمی (ترویج علم) خواهد بود،چرا که تولید دانش اصلی ترین دستاورد (در عرصه)علم است.

انتقال دانش نیز بخش عمده ای از کار روزنامه نگاری علمی را تشکیل می دهد که عموم مردم از طریق رسانه ها با آن آشنا هستند،(برای مثال) داستان هایی در مورد اکتشافات جدید(علمی) و آخرین تحقیقات.

اما دلایل دیگری وجود دارد که ممکن است دانشمندان بخواهند با مردم ارتباط برقرار کنند.ما این اهداف را اهداف غیر دانش محور می نامیم.مسائلی مانند ایجاد هیجان و اشتیاق به علم،اعتماد سازی نسبت به جامعه علمی یا ایجاد تحول در مورد نحوه تفکر مردم در مورد مسائل خاص. 

این اهداف بیشتر با اهداف مثلا یک زیست شناس که قصد دارد اطلاعات تحقیقات اخیر خود در خصوص مهاجرت پرندگان را با شنونده اش در میان بگذارد،متفاوت است.

این اهداف بیشتر در مورد عامه مردم و ایجاد ارتباط بین مرم و علم است.

ما دریافته ایم که تمایل دانشمندان به پیشبرد این نوع از اهداف غیر دانش محور در مقایسه با تمایل آنان به دریافت اطلاعات در مورد کارهای علمی شان،اولویت نسبتا کمتری دارد.

جای تعجب نیست که تنها عده کمی از مربیان در خلال مصاحبه ها صراحتا اشاره کرده اند که طی زمان جاری،به طور مشخص در تلاش بوده اند تا به دانشمندان کمک کنند که بتوانند به نوع متفاوتی از اهداف غیر دانش محور،دست یابند.

با این وجود،مربیان خاطر نشان کردند که به طور کلی معتقدند بسیاری از دانشمندان تحت آموزش آنها،تمایل دارند برای کمک به افزایش حمایت عموم از علم با مخاطبان عام،ارتباط برقرار کنند،چرا که فکر می کنند تحقیقات آنها به مردم کمک خواهد کرد تا ارزش سیاست گذاری های خاص را درک کنند.

نتایج کار ما نشان می دهد که دانشمندان و مربیانی که با آنها کار می کنند،اغلب بر انتقال موفقیت آمیز اطلاعات علمی تمرکز می کنند،ر حالیکه دستیلبی به سایر اهداف را رها میکنند.

اما این منطق یک مشکل عمده دارد.

دهه ها تحقیق در خصوص ارتباطات علمی-حوزه ای تحقیقاتی که امروزه معمولا به عنوان علم ارتباطات علمی(دانش ترویج علم) شناخته می شود- نشان می دهد که پرورش دیدگاه های مثبت در مورد علم به چیزی بیشتر از تلاش در جهت اصلاح کاستی های دانش عمومی نیاز دارد.

 

تطبیق آموزش با هدف نهایی

ممکن است در نظر گرفتن موارد جایگزین یا سایر گزینه ها در راستای ماهیت چشم انداز آموزشی کنونی مفید باشد.

در حال حاضر تاکید بیشتری روی آموزش مهارت های کلیدی روزنامه نگاری به دانشمندان وجود دارد،چرا که استفاده از این مهارت ها به آنها کمک می کند تا اطلاعات را به شیوه موثرتری به اشتراک بگذارند-به عنوان مثال با ساده سازی محتوای علمی به صورت متون عاری از اصطلاحات تخصصی-. معمولا آموزش کمتر روی این موضوع تاکید دارد که آیا به اشتراک گذاشتن اطلاعات مذکور،تاثیر مطلوب را خواهد داشت یا خیر.در عوض با توجه به اهداف دانشمندان،آموزش می تواند به آنها کمک کند تا از انجام کارهایی که پتانسیل اندکی برای تاثیر گذاری دارند و یا بدتر از آن،باعث تقلیل جایگاه علم در دید عموم می شوند،اجتناب کنند.

تحقیقات گسترده نشان می دهد که ما تمایل داریم به افرادی که صمیمی و دلسوز به نظر می رسند،اعتماد کنیم،زیرا به نظر می رسد این گونه افراد به احتمال کمتری به ما آسیب می رسانند.

با در نظر گرفتن این موضوع،آموزش بیشتر آشکارا می تواند به دانشمندان کمک کند تا از بروز رفتارهایی که ممکن است سرد و غیر صمیمی به نظر برسند،اجتناب کنند.

به عنوان مثال،صرف نظر از اینکه چقدر استدلال یک دانشمند دقیق باشد،اگر بی ادبانه بیان شود.احتمالا  کلام او تاثیر خود را از دست می دهد.حتی بدتر از آن ممکن است موجب ایجاد چنان احساسات منفی شودکه باعث شود مخاطب دیدگاه خود را به طور گسترده تری به کل جامعه علمی تعمیم دهد.

نتیجه تحقیقات مرتبط در باب اینکه وقتی مردم به پای گرفتن تصمیمات مهم می رسند،چه چیزی را عادلانه و چه چیزی را ناعادلانه می دانند،نیز،می تواند آموزش ارتباطات(علمی) را تحت تاثیر قرار دهد.

مطالعات بر روی پتانسیل ارزش استراتژیک (راهبردی) اطمینان بخشی به مردم و القای این احساس که به آنها گوش داده شده و با احترام رفتار می شود،تاکید می کنند.برای مثال تصور کنید اگر یک پزشک به شما فرصت واقعی برای به اشتراک گذاشتن تجربیات شخصی تان را در مورد دردی که تجربه می کنید،ندهد،چه احساسی خواهید داشت.

به طور مشابه با توجه به آنچه در مورد ارزش چهارچوب بندی می دانیم،شاید آموزش بیشتر به دانشمندان کمک کند تا راه هایی برای صحبت در مورد موضوعاتی بیابند که هم با کار دانشمندان هماهنگ است و هم با اولویت ها و جهان بینی مخاطبان آنها سازگار است.برای مثال با توجه به ارزشی که مردم برای سلامت خانواده خود قائل هستند،احتمالا منطقی است که تغییرات اقلیمی را در دسته معضلات مربوط به سلامت،طبقه بندی کنیم.

 

چالش های استراتژیک تر شدن

حداقل دو چالش در مسیر پیشنهاد رویکردهایی برای استراتژیک تر شدن در ارتباطات علمی وجود دارد.

اول،راه ساده تر این است که از راه هایی که به صورت طبیعی رخ می دهند،ارتباط برقرار کنیم و به سادگی امیدوار باشیم که بهترین اتفاقات رخ خواهند داد.

دوم،این خطر وجود دارد که برخی افراد رفتار استراتژیک را به اشتباه به منزله عدم صداقت تعبیر کنند.

در حالی که ارتباطات استراتژیک موثر درست به مانند علم بر پایه اصالت استوار است.

مروجان علم،هرگز نباید کارهایی مانند تظاهر به خونگرم بودن،گوش دادن غیرواقعی یا چهارچوب بندی مسائل به گونه ای که فکر نمی کنند صحیح باشد،انجام دهند.

نکته این است که ما با استفاده از تفکر استراتژیک می توانیم به این تشخیص برسیم که انتخاب نوع استراتژی در ارتباطات مان چه عواقبی دارد.

-چه اینکه بعد از اتمام صحبت ها برای بحث واقعی وقت بگذاریم،چه کسانی را که با آنها اختلاف نظر داریم با نام های زشت خطاب کنیم و یا هر نظر مخالفی را به عنوان اعلان جنگ در نظر بگیریم-

همچنین واضح است که مروجان علم و همچنین مربیان-که بنابر تجربه آموزش های برجسته ای را در باب مهارت های کلیدی ارائه می دهند- در حال حاضربر روی ترفندهای خاصی تمرکز می کنند که بر مواردی مثل اعتمادسازی،بدون ایجاد ارتباطات آشکار با مخاطب تاثیر می گذارد.

برای مثال،تنها استفاده از زبان رایج میان عموم مردم و صحبت کردن بدون استفاده از اصطلاحات تخصصی علمی،می تواند نشان دهد که دانشمندان به اندازه کافی به اینکه مخاطبان آنها احساس راحتی کنند،اهمیت می دهند.

قدرت داستان گویی تنها یک راه بهتر برای انتقال اطلاعات نیست بلکه یک اقدام موثر اجتماعی با پیامدهای اجتماعی است.

مشارکت علمی موثر شامل تعاملات با کیفیت بالا بین مردم است.

این بدان معناست که تاثیرگذاری واقعی احتمالا در نتیجه کیفیت روابط بین مشارکت کنندگان از جمله دانشمندان و غیر دانشمندان ایجاد می شود.

البته که محتوا مهم است اما نه در صورتی که یک تعامل پویا و سالم برای تبادل اطلاعات بین طرفین ایجاد نشود.

جامعه مروجان علم در حال حاضر کار بزرگی انجام می دهد،چرا که وقتی مربیان و دانشمندلن در ایجاد ارتباطات علمی خود استراتژی بیشتری به کار می برند،این امر به توجیه اهمیت تخصیص زمان و منابع لازم برای برقراری ارتباطات موثر کمک کرده و می تواند به اجتناب از فعالیت هایی که به نظر غیر اثرگذار می رسند،کمک کند.

به‌اشتراک بگذارید:

فهرست مطالب