۱۵. فلسفه تکنولوژی – اگر انسان ابزار نمی‌ساخت

در اپیزود پانزدهم از پادکست فلسفه علم، پژمان نوروزی و امیرحسن موسوی درباره فلسفه تکنولوژی، صحبت می‌کنند. تکنولوژی و فلسفه ‌پشت سر آن می‌تواند نقش بسیار مهمی در تصمیم‌سازی و سیاست‌گذاری‌های کلان یک کشور یا یک جامعه داشته باشد؛ از انرژی هسته‌ای، اینترنت، موشک‌های فضایی، پتروشمی میانکاله، سد گتوند تا شیوه‌های حکمرانی، شیوه‌های مدیریت، پزشکی و شیوه‌های درمان، نهادها، سازمان‌ها و شرکت‌ها، قانون‌گذاری، نانوایی و رمه‌داری و مهندسی و میلیون‌ها تکاپوی دیگر انسانی، همگی سیستم‌های «اجتماعی-تکنیکی» هستند برای شناخت از «چگونگی» و تغییر جهان در جهت مطلوب‌تر کردن آن برای انسان و منطبق کردن آن با خواسته‌ها و تمایلات خود، از این جهت همه آن‌ها تکنولوژی یا فناوری هستند. از این‌رو مهم‌ترین تفاوت فلسفه تکنولوژی با شاخه‌های دیگر فلسفه این است که دانستن آن و نحوه‌ی تلقی و فهم و مواجه با آن در زندگی روزانه تک تک آدم‌ها و آینده‌ی ما اثرگذار و سرنوشت‌ساز است. این اپیزود و فکر کردن به آنچه در آن گفته می‌شود به هرکسی توصیه می‌شود. برای برخی‌ها بیشتر.فلسفه علم کاری است از بنیاد جایزه چراغ.

 

متن پیاده‌شده توسط هوش مصنوعی با ویرایش هوش طبیعی


گویندگان: سیاوش صفاریان‌پور، پژمان نوروزی
راوی: امیرحسن موسوی
ویرایش متن پیاده‌سازی شده: مریم اسماعیلیان

[مقدمه:]

سیاوش صفاریان‌پور: از استخوان ران یک گاومیش، که در دست انسان به ابزار شکار بدل شد، تا گوشی هوشمندی در دست انسان امروز، که بخش مهمی از همه چیز ماست؛ مسیر بشر برای خلق مفهوم تکنولوژی یا همان فناوری بوده است. تکنولوژی گاه ابزار شناخت ما از جهان پیرامونمان می‌شود و زمانی امکانی برای مطلوب‌تر کردن کیفیت زیست روزمره‌‌ی ما. در این میان، متخصصان فلسفه‌ی تکنولوژی می‌گویند: تکنولوژی فقط ابزار و سخت‌افزارهای ما نیست و فراتر از این تعریف رایج است. دموکراسی، سیستم درمان، قانون اساسی و حتی سینما بخشی از پیکره‌‌ی عظیم فناوری‌های ساخت بشر است. فیلسوفان تکنولوژی به ما یادآوری می‌کنند که انسان به انسان خردمند تبدیل نمی‌شد اگر انسان ابزارساز ظهور نمی‌کرد!

[گزیده‌ها:]

امیرحسن موسوی: تکنولوژی به‌عنوان یکی از اولین و پایه‌ای‌ترین ویژگی‌های فرهنگی انسان خردمند طبقه‌بندی می‌شود، که به توسعه‌ی زبان و تفکر انتزاعی منجر می‌شود.

امیرحسن موسوی:  انسان به انسان خردمند تبدیل نمی‌شد مگر این‌که به‌طور هم‌زمان به انسان ابزارساز تبدیل می‌شد.

امیرحسن موسوی:  تکنولوژی بر خلاف علم دغدغه‌ی این را ندارد که چیزها چگونه هستند؛ بلکه دغدغه‌ی تکنولوژی این است که چیزها چگونه باید باشند.

 

سیاوش صفاریان‌پور: امیرحسن موسوی دانشجوی دکتری فلسفه علم و تکنولوژی در این اپیزود فلسفه‌ی علم ما را به دنیای فناوری می‌برد. “فلسفه‌ی علم” کاری از “بنیاد جایزه چراغ”

 

فلسفه تکنولوژی

امیرحسن موسوی: سلام، امیر‌حسن موسوی هستم و به همراه سیاوش صفاریان‌پور و پژمان نوروزی با اپیزود پنجم از فصل دوم پادکست فلسفه‌ی علم در خدمت شما هستیم. موضوع این اپیزود، فلسفه و تاریخ‌نگاری تکنولوژی است. فلسفه تکنولوژی موضوعی بسیار جذاب است و شاید باید در اپیزودهای خیلی پیش‌تر از این به فلسفه تکنولوژی می‌پرداختیم؛ اما وسواس فکری من باعث شد که نوشتن مقاله درسی‌ام در این حوزه، دو سال زمان ببرد و به تازگی به سرانجام برسد. همین‌طور ضبط اپیزودی درباره فلسفه تکنولوژی به تأخیر افتاد تا محتوای ارائه شده محصول درستی باشد. این توضیح را هم اضافه کنم که این اپیزود یک راهنما و نقشه کلی از حوزه‌ی فلسفه‌ تکنولوژی و تاریخ‌نگاری تکنولوژی خواهد بود و در اپیزودهای آینده با متخصصین مربوط، با فیلسوفان تکنولوژی و مورخین تکنولوژی به‌طور تخصصی‌تر به این ماجرا خواهیم پرداخت. در ابتدای صحبت از تکنولوژی، خوب است بدانیم درباره چه چیزی صحبت می‌کنیم. مراد از تکنولوژی صرفا مصنوعات فیزیکی یا فقط آن محصولاتی که ما به‌عنوان تکنولوژی می‌شناسیم_ مانند موبایل، کامپیوتر، خودرو، موشک و …_ نیستند. این‌ محصولات در‌واقع بخشی از تکنولوژی هستند. شاید مقایسه‌ای بین علم و تکنولوژی، فهم درستی از مفهوم تکنولوژی به دست دهد. علم و تکنولوژی هر دو موجودات یا هستارهایی هستند که برساخته ما‌ انسان‌ها هستند. “برساخته” به این معناست که انسان‌ها آنها را ساخته‌اند و محصول تعامل انسان با محیط پیرامونش است. این هستارها قبل از این‌که انسان‌ها وجود داشته باشند در عالم موجود نبودند و به‌واسطه تکاپوی انسان با محیط پیرامونش پدیدار‌ شده‌اند. این هستارهایی که به‌واسطه تکاپوهای انسانی پدیدار شدند، به‌نوعی برساخته‌هایی هستند برای پاسخگویی به نیازهای انسان، اعم از نیازهای معرفتی و نیازهای غیر‌معرفتی. در ادامه معنای نیازهای معرفتی و غیر معرفتی را توضیح می‌دهم.

نیازهای معرفتی به این معناست که ما نیاز داریم درباره چیستی پدیده‌ها بدانیم. اولین‌باری که انسان‌ها به آسمان نگاه کردند، نیاز داشتند بدانند که آسمان بالای سرشان چیست؟ آن نقاطی که در آسمان می‌بینند و نام ستاره بر آن گذاشتند چه هستند؟ نیاز داشتند بدانند که آب چیست؟ یا مثلاً چه اتفاقی می‌افتد که آب به جوش می‌آید؟ نیاز داشتند بدانند بدن انسان از چه چیزی تشکیل شده؟ ساختار قلب چطور کار می‌کند؟ و همین‌طور در حوزه‌های مختلف این نیاز به دانستن وجود داشت. پس همه آن چیزی را که معطوف به “چیستی” ماست، “علم” می‌نامیم. در‌واقع، علم را به عنوان “معرفت به چیستی” یا “knowing that”  توصیف می‌کنیم. اما ما یک نیاز دیگر هم داریم. علاوه بر “چیستی”، نیاز به دانستن “چه‌طور” و “چگونه” هم داریم. ما نیاز داریم بدانیم که چه‌طور می‌شود در دریا سفر کرد، یا چطور می‌شود پرواز کرد. نیاز داریم که چه‌طور آتش را کنترل کنیم، چه‌طور آشپزی کنیم، چه‌طور موهای خود را اصلاح کنیم؟ تمام این فنون و تمام این حرفه‌های مختلف پاسخی است به “چگونگی”.

این‌طور جمع‌بندی کنم که علم و تکنولوژی، هر دو برساخته‌های انسانی‌ و محصول تعامل انسان با محیط پیرامونش هستند. این هستارها از پیش در عالم موجود نبودند؛ بلکه به‌واسطه‌ی تکاپوی انسان پدیدار‌ شدند. این هستارها را به‌طور‌کلی به دو دسته تقسیم می‌کنیم: برساخته‌هایی که برای پاسخگویی به نیازهای معرفتی ما به وجود آمدند و به آن‌ها “علم” می‌گوییم، و برساخته‌هایی که برای پاسخ‌گویی به نیازهای غیر‌معرفتی ساخته‌ شدند و آنها را می‌شود به‌طور‌کلی تحت عنوان “تکنولوژی” نام برد. تکنولوژی مجموعه‌ی همه‌ برساخته‌هایی است که برای تأمین نیازهای غیر‌معرفتی ما ساخته شد. البته بعضی از تکنولوژی‌ها به رفع نیازهای معرفتی هم کمک می‌کنند؛ ولی خود به‌طور مستقیم پاسخگوی نیاز معرفتی ما نیستند. مثلاً گرچه تلسکوپ به شناخت بهتر کمک می‌کند؛ اما خود تلسکوپ فقط یک ابزار است و بخشی از شناخت و معرفت نیست. تکنولوژی بر خلاف علم، این دغدغه را ندارد که چیزها چگونه هستند؛ بلکه دغدغه‌ی تکنولوژی این است که چیزها چگونه باید باشند. ما در علم درباره واقعیات تحقیق می‌کنیم؛ ولی در تکنولوژی واقعیتی را بر اساس طراحی خود خلق می‌کنیم. با این توضیح، تکنولوژی صرفاً مصنوعات و ابزارهای فیزیکی نیست؛ بلکه پهنه‌ی گسترده‌ای دارد: از ابزارها و فرایند‌ها، تا قوانین و نهادهای اجتماعی و ساختارهای سیاسی و نحوه‌ی حکم‌رانی همه تکنولوژی هستند. از رستوران‌داری و بانک‌داری تا خلبانی هواپیما‌، تراش شیشه‌‌ی عینک، کنترل ترافیک شهری، طراحی لباس، طراحی مدارهای مجتمع یکپارچه، چوپانی و رمه‌داری، نحوه‌های حکم‌رانی و زمامداری، روش‌ها و تکنیک‌ها برای جمع‌آوری و تحلیل داده‌ها و میلیون‌ها حرفه و مهارت و فعالیت دیگر، همگی در قلمرو گستره‌ی تکنولوژی جای می‌گیرد. مورخ تکنولوژی معاصر و بسیار معروف آمریکایی، کرانزبرگ، _که از مؤسسین انجمن تاریخ‌نگاری تکنولوژی در آمریکاست_ به مطالعات انسان‌شناس‌ها و باستان‌شناسانی که در حوزه تکامل نخستی‌سانان کار می‌کنند ارجاع می‌دهد و اهمیت ابزار‌سازی هدفمند را در شکل‌گیری انسان خردمند یادآور می‌شود. به نظر می‌رسد پیشرفت فیزیکی گونه‌ی ما، ظاهراً از همان ابتدا به‌طور جدایی‌ناپذیری با تحولات فرهنگی در هم تنیده شده است؛ به‌طوری‌که تکنولوژی به‌عنوان یکی از اولین و پایه‌ای‌ترین ویژگی‌های فرهنگی انسان خردمند طبقه‌بندی می‌شود که به توسعه‌ی زبان و تفکر انتزاعی منجر می‌شود. به‌عبارت بهتر، انسان به انسان خردمند تبدیل نمی‌شد مگر این‌که به‌طور هم‌زمان به انسان ابزارساز تبدیل می‌شد. یوال نوح هراری در اثر مشهور خودش، “انسان خردمند”، ساخت ابزار را یکی از کلیدی‌ترین نقاط تاریخ تحول و تکامل انسان خردمند می‌داند؛ با این توضیح که هرچه توانایی دست‌های انسان در انجام‌دادن کارهای مختلف بیشتر شد، صاحبان این دست‌ها هم تواناتر شدند. به همین دلیل است که روند تکاملی در مسیر بهبود اعصاب و عضلات ظریف کف دست و انگشتان قرار گرفت. در‌نتیجه، انسان توانست کارهای بسیار پیچیده‌تری با دستانش انجام دهد و به‌ویژه ابزارهای پیچیده بسازد و به کار ببرد. هراری اولین نشانه‌ی تولید ابزار را معیاری برای شناسایی انسان‌های اولیه می‌داند. او همچنین تکنولوژی مهار و کنترل آتش را یکی از عناصر کلیدی در تاریخ تحول انسان می‌داند که منجر به آشپزی و پخت غذا و به‌تبع آن، مغز بزرگ‌تر و رخ دادن انقلاب شناختی و ظهور انسان خردمند شده است. باید بدانیم که وقتی در مورد تاریخ تکنولوژی صحبت می‌کنیم منظور ما تنها گاه‌شماری مخترعین یا تاریخ شکل‌گیری پدیده‌ها نیست. یکی از اهداف مهم مطالعه‌ی تاریخ، مسیر اتصال ما به گذشته و عنصر اساسی برای شکل‌دادن به هویت امروز ماست. همان‌طور که گفتم تاریخ تنها گاه‌شماری اتفاقات، ترتیب به‌قدرت‌رسیدن پادشاهان، و یا تاریخ ظهور ابداعات نیست؛ بلکه تاریخ، مطالعه‌ی بسترها، روندها، زمینه‌ها و شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است که در تعامل (اثرگذاری و اثر‌پذیری) با انواع تکنولوژی‌های سخت و نرم و تکنولوژی‌های اجتماعی، منجر به ایجاد وضعیت کنونی ما شدند و کلید فهم ما از آینده‌ هستند. کرانزبرگ اشاره‌ای به نقش فیلسوفان و مورخان تکنولوژی در ساختار سیاست‌گذاری و تصمیم‌سازی آمریکا دارد که بسیار آموختنی است. صحبت او درباره ساختار سیاست‌گذاری و تصمیم‌سازی آمریکا در دهه هشتاد است، یعنی درباره بیشتر از چهل سال پیش صحبت می‌کند‌؛ اما من فکر می‌کنم برای مسائل ما در ایران امروز آموزه‌های کرانزبرگ بسیار اثرگذار است. در نحوه سیاست‌گذاری و تخصیص منابع و نحوه‌ی تعامل ما با طبیعت، برای تکنولوژی‌هایی که می‌سازیم تا زندگی آسان‌تری داشته باشیم، مثل پتروشیمی میانکاله یا سدهایی که ساختیم یا انرژی هسته‌ای، در همه این حوزه‌ها نظرات کرانزبرگ می‌تواند بر تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری ما اثر بگذارد.

 

کرانزبرگ که درباره آمریکای دهه هشتاد میلادی صحبت می‌کند می‌گوید: در حالی که تا چند دهه پیش نقش مورخ‌های تکنولوژی تنها در یادبودهای افراد شاخص تاریخی، آرشیوهای تاریخی و جشن‌های ملی بود؛ امروز تاریخ‌نگاران و فیلسوفان تکنولوژی در کمیته‌های مختلف کنگره، از هوافضا و حمل‌و‌نقل تا انرژی و منابع آب حضور فعال دارند. او باور دارد که امروز نمایندگان کنگره به‌وضوح معتقدند که دانش و ارزیابی‌هایی که مورخان تکنولوژی می‌توانند تولید و عرضه کنند، نقشی محوری در برخورد با چالش‌های امروز و فردای ما دارد. رهبران سیاسی به‌طور فزاینده‌ای در تمام زمینه‌ها به تخصص تاریخ‌نگاران و فیلسوف‌های تکنولوژی روی آورده‌اند. کرانزبرگ به جلسه‌های اخیر خودش و دیگر همکارانش در گروه تاریخ تکنولوژی دانشگاه جورجیاتک اشاره می‌کند، که با معاونین وزارت کار و بازرگانی، رهبران سندیکاهای کارگری و شخصیت‌های سیاسی و مدیران بخش خصوصی آمریکا برگزار شده است. این جلسات در حدود سال‌های ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ با مدیران بخش خصوصی و سیاستمداران و رهبران فکری آمریکا درباره مشکلات محیط‌های کار و اثرات آن‌ها بر آینده مشاغل و بازار کار انجام شده‌است. کرانزبرگ می‌گوید یکی از همکارانش مطالعه ارزشمندی در تاریخ تکنولوژی در زمینه مورد بحث ارائه داد. این وضعیت دهه هشتاد میلادی در آمریکا را می‌شود با وضعیت امروز کشورمان مقایسه کرد. اگر درباره حضور متخصصان علوم انسانی در تصمیم‌سازی‌هایی که اثرات وسیع اجتماعی دارد دقت کنیم، مثل تصمیمات ستاد مقابله با کرونا یا حتی تصمیم‌گیری درباره طرح صیانت از فضای مجازی که همگی مؤلفه‌های مهم اجتماعی دارند، می‌بینیم که بدون حضور متخصصان مرتبط علوم انسانی در حال ارزیابی هستند. ارزیابی‌هایی که به‌طور گسترده با آینده ما ارتباط دارند و با مسائل انسانی و اجتماعی گره خورده‌اند؛ ولی متأسفانه بدون حضور متخصصان مرتبط و بدون انجام ارزیابی‌های اجتماعی تکنیکی صورت می‌گیرد. بحران‌های ناشی از فقدان همین ارزیابی‌ها را پیش از این در کشور تجربه کرده‌ایم. فیلسوفان تکنولوژی عقلانیت نقاد به ما یادآوری می‌کنند به‌دلیل محلی‌بودن تکنولوژی‌ها، شناخت موقعیت مسئله برای ارائه راه‌حل‌های متناسب با هر شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ضروری است . (محلی بودن تکنولوژی‌ها به این معناست که تکنولوژی به ظرف و زمینه‌اش حساس است و به محیط اجتماعی پیرامونش وابستگی دارد.) همان‌طور که کرانزبرگ تأکید دارد، قبل از اجرای تکنولوژی‌ها باید با ابزارهای ارزیابی تکنولوژیک اثرات بلند‌مدت و کوتاه‌مدت هر تکنولوژی را بسنجیم. این ابزارها راه‌حل‌های حدسی، آزمون‌پذیر و از همه مهم‌تر نقد‌پذیری هستند که با مدل‌های ریاضی و آزمایش‌های فکری عرضه می‌شوند. آزمون و پیاده‌سازی یک طرح تکنولوژیک یا یک طرح فناورانه نباید به‌ یک‌باره و در مقیاسی وسیع صورت پذیرد؛ بلکه باید در مراحل تدریجی بسط داده شود و در هر مرحله مورد بررسی مجدد و نقادانه قرار گیرد و با فرآیندهای بازخوران ( feedback ) مدام اصلاح و بهینه‌سازی شود. استفاده از تکنولوژی سد سازی قرار بود به ما در مدیریت بهینه منابع کمیاب آبی کشور و مبارزه با خشک‌سالی یاری برساند؛ اما امروز مشخص شده که این تکنولوژی به‌صورت وسیع و بدون فیدبک و فرایندهای  مداوم نقادانه پیاده‌سازی شده است و حالا به ضد خودش تبدیل شده و به یکی از علل خشکسالی و تخریب محیط‌زیست بدل شده است . افکار عمومی هم در شکل‌دهی به منافع ناشی از تکنولوژی‌ها نقش اساسی ایفا می‌کند. افکار عمومی همیشه بر اساس منطق و محاسبه‌ی هزینه_فرصت‌ها شکل نمی‌گیرد. به‌خصوص در موضوعاتی که به‌شدت سیاسی شده، تأثیر افکار عمومی در گسترش یا توقف یک تکنولوژی بسیار افزایش پیدا می‌کند. به تعبیر کرانزبرگ، تکنولوژی هسته‌ای در آمریکای دهه هشتاد میلادی نمونه یک تکنولوژی به‌شدت سیاسی شده است. اگرچه صنعت هسته‌ای خود از نقص‌های فنی مبرا نیست؛ اما بعد از فجایعی مثل چرنوویل و جزیره تری‌مایل، برداشت مردم آمریکا از احتمال خطر تکنولوژی‌های هسته‌ای به‌شدت تحت تأثیر قرار گرفت. به گفته کرانزبرگ، عموم مردم آمریکای دهه هشتاد میلادی از عواقب احتمالی فاجعه‌بار ژنراتور‌های هسته‌ای بیم داشتند، تکنولوژی‌ای که زمانی منبعی امن و پایان‌ناپذیر تصور می‌شد. کرانزبرگ سپس به این واقعیت تاریخی اشاره می‌کند که تاکنون کسی در آمریکا بر اساس حوادث نیروگاه‌های هسته‌ای کشته نشده؛ در‌حالی‌که در جاده‌های آمریکای دهه ۱۹۸۰ سالانه پنجاه هزار نفر به‌وسیله اتومبیل‌ها کشته می‌شدند. با‌ این‌ وجود هر‌جا که کلنگ ساخت نیروگاه هسته‌ای زده می‌شد شاهد اعتراض‌ها و تظاهرات گروه‌های متکثری مقابل آن‌ها بودیم؛ ولی به گفته کرانزبرگ کسی تا حالا جلوی کارخانه خودروسازی بیوک تجمع اعتراض‌آمیز نکرده است.

 

کرانزبرگ برای تحلیل مفهومی خودش از صنعت هسته‌ای آمریکای دهه هشتاد میلادی مثالی می‌زند و می‌گوید: سیاست‌زدگی مانعی برای ارزیابی دقیق و واقعی است. صنعتی که در ایران امروز ما هم به‌شدت با مؤلفه‌های ‌ فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی گره‌خورده است. می‌توان گفت صنعت هسته‌ای در ایران امروز نه‌تنها سیاسی شده؛ بلکه عامدانه تلاش شده است تا به هویت ملی و امنیت ملی ایرانی‌ها و گره بخورد. زندگی عادی مردم به سیاست‌های صنعت هسته‌ای وابسته است و جریان‌های سیاسی بر اساس موضعشان نسبت به آن، در ساختار قدرت سازمان‌دهی می‌شوند و رسانه‌های رسمی موظفند تفسیری کم‌و‌بیش یکسان از آن ارائه دهند. همان‌طور که مورخین و فیلسوفان تکنولوژی به ما انذار می‌دهند، ساختن آرمان شهر از هر تکنولوژی و طی‌کردن مسیرهای غیر‌قابل‌بازگشت، نتایج خسارت‌بار و غیر‌قابل‌جبران به همراه دارد، و مانع از ارزیابی‌های واقعی، شناخت ریسک‌ها، هزینه_فایده‌ی بلند‌مدت و کوتاه‌مدت و هزینه_فرصت آن می‌شود، و در یک کلام، نقد‌ناپذیر می‌شود. هیچ تکنولوژی‌ای مقدس نیست. هر تکنولوژی‌ای باید در خدمت منافع انسان باشد و تا زمانی به کار گرفته شود که منافعش از مضرات آن پیشی گرفته باشد. نقد‌ناپذیر کردن یک رویکرد یا نقد‌ناپذیر کردن یک تکنولوژی، به تعبیر فیلسوفان عقلانیت نقاد، مهم‌ترین مانع عقلانیت و عینی‌بودن‌ است. هر رویکرد فلسفی و عقلانی مناسب درباره تکنولوژی‌ها باید بتواند نقدپذیری تمام‌عیار خود را حفظ کند. این نقد‌پذیری تمام‌عیار ریشه در خطا‌پذیر دانستن شناخت آدمی و محصولات آن در تعامل با محیط اطرافش دارد. دستگاه‌های شناختی انسان خطاپذیرند؛ در‌نتیجه محصول این دستگاه شناختی خطا‌پذیر هم نمی‌تواند مطلقاً خوب باشد. هر تکنولوژی منافعی و مضراتی دارد و تنها با در معرض نقد قرار گرفتن آن، ما می‌توانیم به ارزیابی‌های دقیق‌تری در مورد آن نائل شویم. مقصود از نقد‌پذیری تمام‌عیار، نهایی ندانستن قضاوت‌های معرفت‌شناسانه است و نیز، قضاوت‌هایی که ناظر بر ملاحظات عملی است.

کرانزبرگ مورخ تکنولوژی را مسئول ارزیابی نتایج کوتاه‌مدت و بلند‌مدت تکنولوژی و مقایسه آن‌ها با هم می‌داند. او مورخ تکنولوژی را مسئول می‌داند که از ایجاد امیدهای اتوپیایی یا امیدهای آرمان شهری از تکنولوژی‌ها اجتناب کند و بتواند رویاهای محقق‌ناشدنی را از واقعیت‌های موجود تفکیک کند. وقایعی را که ممکن است رخ دهند از وقایعی که در شرایط مشابه تاریخی رخ داده‌اند تمیز دهد، و هزینه_فایده‌ی هر تکنولوژی را با در نظر گرفتن اثرات بلند‌مدت و کوتاه‌مدتش، و همین‌طور مقایسه با تکنولوژی‌های جایگزین ارزیابی کند. همه این‌ها، تنها در زمانی محقق می‌شوند که بتوانیم درک کنیم چطور تکنولوژی‌ها در تعامل با جوامع، نهاد‌ها، ارزش‌ها و فرهنگ‌های گوناگون، در مسیرهای گوناگونی، منجر به تحولات و اثرات متفاوت می‌شوند. با این تلقی، مقدس‌سازی هر تکنولوژی و آرمان شهر ساختن از تکنولوژی‌ها، مسیری بسیار خطرناک و بی‌بازگشت است. هر تکنولوژی صرفاً ابزاری است که در تعامل با زیست‌بوم، پاسخ به یک نیاز یا راه‌حل یک مسئله‌ای را پیدا می‌کند؛ اما با تغییر در زیست‌بوم، خود منجر به مسائل جدیدی می‌شود. به همین دلیل همواره باید در معرض نقد باشد و با انجام ارزیابی‌های مختلف تکنیکی و اجتماعی، اثرات بلند‌مدت و کوتاه‌مدتش اندازه‌گیری شود و بر اساس منطق هزینه_فایده درباره توسعه یا عدم توسعه‌ی آن توسط متخصصان فنی و مهندسان، و متخصصان علوم انسانی و اجتماعی تصمیم گرفته شود.

اگر جهان ما به‌واقع محصول دست‌سازه‌های خودمان باشد، انسان این قدرت را دارد که دوباره آن را بازآفرینی کند. و در این فرایند بازآفرینی، تاریخ و فلسفه‌ی تکنولوژی می‌تواند نقشی بسیار حیاتی در توانمند‌ساختن ما برای مقابله با چالش‌های کنونی و آینده‌ ایفا کند. آرمان‌شهر ساختن بیهوده است‌؛ اما مورخ و فیلسوف‌های تکنولوژی، که پیروزی‌های بزرگ ذهن آدمی و نبوغ آن و همین‌طور شکست‌ها و بی‌خردی‌های تأسف‌بار آن را در طول اعصار مطالعه کرده‌اند، می‌توانند شهامت رویا‌پردازی برای بازسازی خودمان و مصنوعاتمان را برای خلق جهانی بهتر داشته باشند. از آمیب تا اینشتین، در نحوه‌ی مواجهه با مسئله به‌شیوه‌ای یکسان عمل می‌کنند. راه‌حل‌هایی ارائه می‌دهند، آن‌ها را به بوته‌ی آزمون می‌گذارند، راه‌حل‌های موفق باقی می‌مانند و راه‌حل‌های ناموفق حذف می‌شوند. این به معنای یکسان‌بودن مسئله انیشتین با آمیب نیست. تمایز انسان با سایر ارگانیسم‌ها در مسائل متفاوت و بنابراین راه‌حل‌های متفاوتش است. مثلاً برای آمیب، مسئله خم‌شدن نور در میدان‌های گرانشی قوی مطرح نبود! در‌حالی‌که برای انیشتین بود. اما ساز‌و‌کار کسب معرفت برای هر دو یکسان است.

 

این تعبیر، که از پوپر نقل شد و مقایسه بین آمیب و انیشتین، شاید عصاره‌ی آن چیزی باشد که معرفت‌شناسی تکاملی گفته می‌شود؛ رویکردی در فلسفه، و اینجا: فلسفه تکنولوژی، که بر انتخاب طبیعی استوار است. ظهور نظریه‌ی تکامل داروین در قرن نوزدهم اگرچه در ابتدا موضوعی صرفاً در زیست‌شناسی قلمداد می‌شد، اما مفاهیم اصلی آن به‌سرعت در سایر حوزه‌های معرفت بشری، از اقتصاد و روان‌شناسی و کیهان‌شناسی تا اخلاق و زیبایی‌شناسی و معرفت‌شناسی گسترش پیدا کرد. معرفت‌شناسی تکاملی رویکردی طبیعت‌گرایانه به معرفت‌شناسی است که نقشی اساسی برای انتخاب طبیعی قائل است. این رویکرد، شکل‌گیری و تکامل فهم و مکانیزم‌های شناخت آدمی را، مانند سایر ارگانیسم‌های طبیعی، محصول فرایند انتخاب طبیعی و تطبیق‌پذیری آن‌ها با محیط می‌داند. این تطبیق‌پذیری بر اساس یادگیری به‌شیوه سعی و خطا صورت می‌گیرد. این رویکرد از مدل‌ها و استعاره‌های تکامل زیست‌شناسی برای تبیین و فهم سطوح مختلف شناخت بشری استفاده می‌کند، از سطوح زیستی تا فرهنگ، زبان، اخلاق، معرفت علمی و تکنولوژی‌ها، که می‌شود آن‌ها را به “معرفت به چگونگی انجام کارها” هم تعبیر کرد. هر ویژگی زیستی مثل فرضیه‌ای است که به محیط ارائه می‌شود تا مسئله‌ای را برای ارگانیسم حل کند. اگر مسئله حل شود احتمال بقا افزایش پیدا می‌کند و اگر مسئله حل نشود احتمال از بین رفتن آن به همراه خود ارگانیسم بالا می‌رود. معرفت‌شناسی‌های تکاملی متأخر، مجموعه‌ی ارگانیسم‌ها و محیط‌زیست آن‌ها را یک سیستم در نظر می‌گیرند که اثرات علّی متقابل بر یکدیگر دارند. در مورد انسان‌ها، اثرات علّی بسیار پیچیده‌تر است و مؤلفه‌های ‌اجتماعی و فرهنگی هم بخشی از زیست‌بوم محسوب می‌شوند. تکنولوژی‌ها و تغییرات فرهنگی، تغییراتی در سطوح زیستی ایجاد می‌کنند، و متقابلاً تغییرات زیستی، تغییرات فرهنگی را به همراه‌ دارند. در رویکرد عقلانیت نقاد، تکنولوژی‌ها به‌مثابه یک ارگانیسم حساس به زمینه هستند و تحول شبه‌داروینی دارند. این برساخته‌ها، محصول‌ حیث(؟) التفاتی مشترک و جمعی کنشگرانی هستند که در شبکه معنایی مفهومی مرتبط با آن تکنولوژی با یکدیگر شریک‌اند. آن‌ها بر اساس نیازها و مسائل مشترک و منطبق بر زیست‌بومی که در آن زندگی می‌کنند تکنولوژی‌ها را می‌آفرینند. الگوی تکاملی اجازه می‌دهد بدون در نظر گرفتن ذات و خود‌مختاری برای تکنولوژی‌ها، تحول آن‌ها را مستقل از مخترعان اولیه آن‌ها توضیح دهیم. به عبارتی، تکنولوژی از یک‌سو برساخته آدمی است و از سوی دیگر، به‌دلیل واقعیت و عینیتی که دارد هویتی مستقل از مبدعان اولیه پیدا می‌کند و ممکن است توسط افراد دیگری تحول پیدا کند و یا در جوامع یا زیست‌بوم‌های دیگری مورد استفاده‌هایی قرار گیرد که مد نظر مخترعان اولیه آن‌ها نبوده است .

[گفتگوی پژمان نوروزی با امیرحسن موسوی :]

پژمان نوروزی: امیر حسن خیلی ممنون! تکنولوژی خودش به‌ذاته خیلی موضوع جذابیه. برای من هم به‌خاطر علایق شخصی‌ام، و هم به‌دلیل کارکرد یا کاربردی که ازش دارم خیلی موضوع جذابیه، به‌خصوص بحث فلسفه هم که واردش می‌شه که دیگه هیچی!

شاید برای شروع بد نباشه که یک بار حدود و ثغورش را معلوم بکنید. وقتی ما داریم راجع‌به تکنولوژی صحبت می‌کنیم، معمولاً تکنولوژی با یک محصول دیده می‌شه، این محصول خیلی عینیت داره. من می‌تونم دستم بگیرم، یک ماشینه، یا یک کارخونه است، آیا همیشه همینه؟ تکنولوژی همیشه یک محصول فیزیکال مشخصه؟

امیرحسن موسوی: هرگونه نحوه‌ی مواجهه‌ی ما با چگونگی انجام‌دادن و تغییر در جهان اطرافمون یک تکنولوژی ست،

پژمان: هرگونه؟

 امیرحسن: کشاورزی یک تکنولوژی ست، نحوه‌ی زمامداری یک تکنولوژی ست، به‌خصوص در سال‌های اخیرتر تکنولوژی‌های نرم خیلی موضوعات مهم‌تری شدند اتفاقاً، در همین چند‌ ده سال اخیر بوده. به همین دلیل هم فلسفه‌ی تکنولوژی و فهم ما از تکنولوژی این‌قدر اهمیت پیدا کرد. تا همین چند دهه قبل، بیشتر آن چیزهایی که ما به‌عنوان تکنولوژی‌های high tech یا تکنولوژی‌های مدرن می‌شناختیم متعلق به شرکت‌های ماشین‌سازی و شرکت‌های حفاری نفت بودند، همون چیزی که شما به عنوان محصولات فیزیکی یا مصنوعات فیزیکی اشاره کردید بودند؛ اما امروز بزرگ‌ترین شرکت‌های تکنولوژی ما هیچ محصول فیزیکی تولید نمی‌کنند. اوبر، گوگل و آمازون رو ما به‌عنوان های‌تک‌ترین کمپانی‌های دنیای امروز می‌شناسیم‌؛

پژمان: درسته…

امیرحسن: اما این کمپانی‌ها هیچ محصول تکنولوژی ندارند،

پژمان: محصول فیزیکال و ملموس…

امیرحسن: محصول این تکنولوژی‌ها، intangible  یا ناملموس اند. همین اتفاق که تکنولوژی‌های نرم اهمیتشون خیلی اساسی شد و خیلی اهمیت پیدا کردند در‌واقع باعث رونق فلسفه‌ی تکنولوژی هم شد و نحوه‌ی تعامل این تکنولوژی‌های نرم با محیط اطرافش.

پژمان: یک جایی گفتی که این مثلاً از مدل تایم‌لاین فناوری بیرون می‌آد،

امیرحسن: کرونولوژی بهش می‌گند یا گاه‌شماری، آره، ما متأسفانه یک تلقی از تاریخ داریم که راستش کتاب‌های درسی‌مون هم این تلقی رو تشدید می‌کنند و اون‌ هم اینه که تاریخ، یک سری تاریخ از ظهور و سقوط پادشاهان و قدرت‌ها و جنگ‌هاست، یا مثلاً تاریخ تکنولوژی هم اینه که چه زمانی ماشین بخار اختراع شد، چه زمانی هواپیمای برادران رایت رو اولین‌بار باهاش پرواز کردند؛ اما این نیست. این واقعاً خیلی وجه نحیف و تضعیف‌شده‌ای از تاریخ هست. اون تاریخ تکنولوژی که امثال کانزبرگ در موردش صحبت می‌کنند آن چیزیه که اهمیت کلیدی در تصمیم‌سازی رهبران سیاسی، و سیاست‌گذاران فناوری دارد،

پژمان: که شامل چی میشه؟ به‌جز کرونولوژی‌اش؟

امیرحسن: نحوه تعاملش با فرهنگ، نحوه اثرگذاری و اثر‌پذیری‌ش از اقتصاد، روندهای اجتماعی، شکل‌گیری عقاید مختلف، ایدئولوژی‌های مختلف… مثلاً مارکس یک جمله‌ی خیلی معروفی داره، البته مارکس به دترمینیسم تکنولوژی معتقده، یا به موجیت‌گرایی تکنولوژی. امیدوارم که در اپیزود‌های بعد بتونیم در مورد این ترم‌ها صحبت کنیم. مارکس می‌گه محصول آسیابی که بر اساس ماشین بخار کار می‌کنه، کاپیتالیسم است و محصول آسیاب دستی، جوامع فئودالی ست؛ یعنی تا این حد مارکس برای تکنولوژی…

پژمان: …شأنیت قائل می‌شه

امیرحسن: در شکل‌گیری روندهای اجتماعی و فرهنگی آن‌ها رو اثرگذار می‌دونه و یک‌جور اساساً موجبیت‌گرایی تکنولوژی قائل هست. به این معنا که این تکنولوژی‌ها هستند که به فرهنگ ما، به اجتماع ما و به اقتصاد ما جهت می‌دهند و ما خودمون خیلی اثری در این روندهای کلان اجتماعی و فرهنگی و تاریخی نداریم. تا این‌قدر برای تکنولوژی اهمیت قائل هست. نقد‌های خیلی فراوانی به این جبر‌گرایی تکنولوژیستی وارد هست و الان دیگه خیلی راستش نگاه رایجی بین فیلسوف‌های تکنولوژی و تاریخ‌نگاری تکنولوژی نیست، به این دلیل که انسان رو خیلی passive  و منفعل می‌کنه در تکنولوژی‌ها. ولی خب، ما می‌دونیم که به‌هر‌حال مختاریم در انتخاب تکنولوژی، در توسعه‌دادن یک تکنولوژی یا توسعه ندادنش، و این‌ها چیزهایی‌ست که در‌واقع تصمیمات انسانی روی آن اثرگذار است.

پژمان: درسته. حالا، ما وقتی که راجع‌به تکنولوژی و فناوری صحبت می‌کنیم، می‌گیم که در‌حقیقت این یک ابزاری ست برای این‌که من دارم مسائلم‌ رو باهاش حل می‌کنم. اگر این‌گونه هست، چرا ما یک‌خورده، گاهی، به شکل فردی یا به شکل اجتماعی با پدیده‌ای مثل تکنوفوبیا روبه‌رو می‌شیم؟ چرا؟

امیرحسن: به نظر می‌رسه که وقتی این تلقی به وجود میاد که تکنولوژی رو صرفاً یک سری مصنوعات فیزیکی تلقی می‌کنیم. توضیح اولی که در مورد تکنولوژی‌ها دادیم:  تکنولوژی به معنای حل مسئله شامل نهاد‌ها، مؤسسه‌های آموزشی هم هست. اون افرادی که تکنوفوبیا دارند، احتمالاً خیلی تعجب می‌کنند اگر بهشون بگیم کسی که داره کشاورزی می‌کنه، این هم یک تکنولوژی ست؛ چون یک دانش و معرفت داره، و پاسخی به چگونگی برای تغییر جهان. تغییر جهان به معنای دستکاری در طبیعت. این دستکاری در طبیعت هم خودش ترسناکه، در‌حالی‌که همانطور‌ که هراری در کتاب “انسان‌ خردمند” اشاره می‌کنه(و در قسمت مقدماتی این اپیزود هم بود.)، اساسأ شکل‌گیری انسان خردمند وابسته بود به اولین ابزارهایی که ساخت، و او رو متمایز کرد از سایر گونه‌ها. او به تکنولوژی مهار آتش اشاره می‌کنه که چه نقشی در روند تکاملی انسان خردمند داشت. اگر با این نگاه به تکنولوژی‌ها نگاه کنیم، اساساً هر‌گونه تعامل ما و هر‌گونه اثر‌گذاری ما بر محیط اطرافمون نوعی تکنولوژی ست، و به این معنا دیگه تکنوفوبیا، یا تکنولوژی‌هراسی خیلی بی‌معناست، که یعنی شما هیچ تغییری در جهان اطرافتون و هیچ پاسخی به مسائل پیرامونی ندید.  باز پوپر در اون روندهای تکاملی معرفت‌شناسی توضیح می‌ده از همون موجودات تک‌سلولی اولیه، تکامل اون‌ها وابسته به حل مسئله شون بود. یعنی با یه چالش‌هایی در محیطشون مواجه می‌شدند و یک پاسخی به اون چالش می‌دادند. اگر تکنولوژی رو پاسخ به یک چالش بدونیم، خیلی دیگه این رویکردها ضعیف میشه.

یک وجه دیگه‌ای هم داره، شاید تکنولوژی‌هراس‌ها تکنولوژی رو فقط معطوف به تکنولوژی‌های پیچیده صنعتی می‌دونند، و میشه نگاه همدلانه‌تری هم با آن‌ها داشت. تکنولوژی‌هایی هست که بدون ارزیابی‌های دقیق تکنولوژیک (که صحبتش شد مفصل در بخش ابتدایی)،  اون‌ها رو به کار می‌گیریم و بدون اینکه ارزیابی کنیم اثرات زیست‌محیطیش چیه، اثرات اجتماعی و فرهنگیش چیه، فقط به‌طور دیوانه‌واری به فکر توسعه‌اش باشیم، خیلی شیفته‌وار، و بدون دیدن ظرفیت‌های خطرناکی که می‌تونه یک تکنولوژی داشته باشه. مثلاً د.د.ت، اون سم شیمیایی که در ابتدا تصور می‌شد که یک اختراع مهم بود،

پژمان: و مهم بود، اون مسئله‌ای رو که می‌خواست حل کنه، حل کرد.

امیرحسن: خیلی درست حل می‌کرد، دقیقاً. توی اسکیل می‌تونست آفات رو از بین ببره و بسیاری از مشکلاتی که کشاورزها در مبارزه با آفات داشتند رو حل کرده؛ اما کمی که زمان گذشت ما متوجه شدیم که اثرات زیست‌محیطی د.د.ت …

پژمان: موندگاره، سهمگینه…

امیرحسن: اثرات مخربش بیش از منافعش هست. حالا جالبه همین اثرات مخرب، در یک جامعه و در یک فرهنگ دیگه باز مسئله اولیه نیست! این مثال تاریخی خیلی نمونه جالبیه از همین موضوعی که شما فرمودید که در جوامع مختلف ممکنه اثرات بلند‌مدت یا کوتاه‌مدت متفاوت داشته باشه. د.د.ت اواسط قرن بیستم به‌طور خیلی وسیع برای دفع آفات در اروپا استفاده شد و بعد هم تأثیرات مخرب اکولوژیکی که در محیط‌زیست داشت می‌گذاشت مشخص شد. کشورهای اروپایی اونقدر ثروتمند بودند که وقتی آثار مخرب د.د.ت معلوم شد به سراغ تکنولوژی‌های جایگزین برند؛ اما همین د.د.ت در کشور هند هم مورد استفاده قرار گرفت، و اونجا هم اثرات مخرب محیط‌زیستی داشت؛ اما در هند داشت یک اتفاق عجیب دیگه‌ای رخ می‌داد: د.د.ت یک مسئله دیگری رو هم داشت حل می‌کرد که در اروپا مسئله نبود. در هند سالانه هفتصد و پنجاه هزار نفر بر اثر مالاریا کشته می‌شدند، در‌حالیه که بعد از استفاده از ماده شیمیایی د.‌د.ت این کشته‌ها به سالی هزار و پونصد نفر کاهش پیدا کرد. خب، وقتی تعداد کشته‌های شما از هفتصد و پنجاه هزار نفر، داره هزار و پانصد نفر می‌شه، حالا خب محیط زیست رو هم تخریب کنه! واقعاً یک مسئله ثانوی هست. به این معناست که تکنولوژی‌ها محلی هستند.

پژمان: دقیقاً

امیرحسن: یعنی کارکردهاشون مسائلی رو حل می‌کنند، و خب آسیب‌هایی رو ایجاد می‌کنند. همون آسیب‌ها در یک جامعه‌ای ممکنه اولویت باشند؛ اما در یک جامعه‌ی دیگه‌ای ممکنه به‌دلیل اینکه یک مسئله‌ی مهم‌تری رو خیلی خوب داره حل می‌کنه، اون آسیبی که داره می‌زنه در‌واقع اولویت دوم می‌شه.

پژمان: به عبارتی، این فوبیا یا فیلیایی که نسبت به تکنولوژی می‌تونه شکل بگیره واقعاً جامعه به جامعه می‌تونه متفاوت بشه.

امیرحسن: هم جامعه به جامعه متفاوته، هم ناشی از یک تلقی اشتباه است، که برای تکنولوژی‌ها یک ذات قائلند. فکر می‌کنند تکنولوژی‌ها یک ذات واحدی دارند که اون ذات، فارغ از نحوه‌ی استفاده‌ی ما از اون تکنولوژی‌ها، فارغ از نحوه تعاملشون با فرهنگ‌ها و جوامع مختلف، یک ویژگی‌های مشخصی دارند که همون ویژگی‌ها ظاهر می‌شند،

پژمان: و ندارند؟

امیرحسن: ذات مشخص و واحد ندارند. تکنولوژی‌ها کامل خنثی نیستند. یعنی اون رویکردهای مطلقاً ابزار‌انگارانه درباره‌ی تکنولوژی [درست نیست.] یک مثال عامیانه‌ای هست، که تکنولوژی مثل یک چاقوست، چاقو رو شما، دست‌ یک جراح بد‌ی جان انسان رو (و الخ…)…

پژمان: ولی تکنولوژی واقعاً این‌گونه نیست،

امیرحسن: تکنولوژی این‌گونه نیست. تکنولوژی خنثی نیست، اما خودمختار هم نیست.

پژمان: به عبارتی، هر تکنولوژی که ساخته شده یا تکامل پیدا کرده انگار یک‌جور سوگیری در درونش می‌تونه وجود داشته باشه.

امیرحسن: بله، بله. شاید بشه از “ظرفیت‌های درونی” استفاده کرد. تکنولوژی یک ظرفیت‌های درونی داره که در شرایطی در تعامل با انسان اون ظرفیت می‌تونه به ظهور برسه یا نرسه. مثل تکنولوژی هسته‌ای. تکنولوژی هسته‌ای ظرفیت تولید بمب هسته‌ای داره، ظرفیت پرتودرمانی و استفاده‌های پزشکی و نجات جان انسان‌ها هم داره. این نحوه‌ی تعامل ماست که می‌تونیم جنبه‌ی خطر‌آفرین و بحران‌زاش رو به منصه‌ی ظهور برسونیم، یا جنبه‌های مفید و مثبتش رو. ولی قطعاً ظرفیت‌های درونی داره. بعضی از تکنولوژی‌ها ظرفیت‌های مضرشون بیش از ظرفیت‌های مفیدشون هست، یا ظرفیت‌های مضرشون اونقدر بحران‌زا و وحشت‌آفرینه، که …

پژمان: که سایه میندازه

امیرحسن: …که عطای اون مفید‌بودن‌ها رو به لقاش می‌بخشیم. اتفاقی که برای تکنولوژی هسته‌ای رخ داده. اینقدر که می‌تونه نسل بشر رو از زمین منقرض کنه. پس، از اون انرژی پاک‌بودن و تجدیدپذیر‌بودنش‌ ممکنه بگذریم برای این خطر بزرگی که محتمل ست ایجاد بکنه.

 

پژمان: درباره‌ی این ظرفیت داشتن، (اگر از واژه سوگیری استفاده نکنم)؛ با این قصه‌ی ظرفیت داشتن و کارکردی که تکنولوژی و فناوری برای ما داره، من همیشه یک ذهنیتی پس ذهنم دارم، که انگار (روی “انگار” تکیه می‌کنم، اگر لازمه تصحیحش کنید)، انگار تکنولوژی فرایند گسترش یا بسط پیدا کردنش، نوع تکامل پیدا کردنش، انگار زیست‌مندتر و ارگانیک‌تر از ساینس یا علم هست، خیلی تعامل بیشتری با دنیا داره، شاید به‌خاطر عینیت بیشتری که داره. آیا این‌گونه است؟

امیرحسن: توصیفات خیلی دقیقی کردید. یک تصور عامیانه‌ای وجود داره که عموماً تکنولوژی رو محصول علم می‌دونند. در‌حالی‌که در بیشتر مواقع در تاریخ بشر، تکنولوژی مقدم بر علم بود؛ یعنی برای ما نحوه‌ی “چگونگی” خیلی ارتباطی به “چیستی” نداشت. یعنی ما کشتی می‌ساختیم و سفر می‌رفتیم و بلد بودیم که چطور کشتی بسازیم، بدون این‌که از قوانین شاره‌ها آگاه باشیم. باز من از پوپر یک نقل معروفی بکنم، پوپر میگه که شما برای اینکه بفهمید با آبکش نمیشه آب رو جابه‌جا کرد، لازم نیست قوانین گرانش و قوانین شاره‌ها رو بدونید؛ کافیه با آبکش آب جابه‌جا کنید و ببینید که با آبکش نمیشه آب جابه‌جا کرد! در تاریخ خیلی وقت‌ها اتفاقاً تکنولوژی‌ها به یاری علم اومدند، حتی در علم مدرن. ما امروز شناخت خودمون رو از جهان داریم با تلسکوپ فضایی “جیمز وب”، که یک ابزاره، یک تکنولوژیه، که قدرتمند می‌کنه ابزارهای شناختی ما رو. او داره به یاری علم میاد و علم رو گسترش می‌ده. و به این معنا، خیلی توصیف دقیقی هست که تکنولوژی به‌واسطه‌ی اینکه محلیه و خیلی به تعاملش با انسان بستگی داره، از جهت فرهنگی عنصر خیلی بنیادی‌تری ست. و شما هم می‌بینید که توسعه کشورها خیلی بیشتر از این‌که به علم وابسته باشه به کاربرد‌پذیری و مقیاس‌شدن(؟) تکنولوژی‌ها وابسته است. من یک مثال معروفی رو خیلی جاها گفتم: اون سالی در اوایل دهه نود، که ما بیشترین تولید مقالات علمی رو در حوزه‌ی آبخیزداری و مدیریت منابع آب داشتیم، در تولید مقالات مدیریت منابع آب در جهان اول بودیم؛ ولی با بحران خشک‌سالی مواجه بودیم! این نشون می‌ده که علم تا تکنولوژی چه فاصله‌ی بزرگی داره، و اساساً تکنولوژی محصول علم نیست. یعنی شما خیلی وقت‌ها تکنولوژی‌هایی دارید که اساساً وابسته به علم نیستند. یک نانوا یا مثلاً کسی که شراب در فرانسه تولید می‌کنه، ممکنه دانشی شیمی نداشته باشه و احتمالاً هم نداره؛ ولی محصولی تولید می‌کنه که احتمالاً هیچ شیمیستی نمی‌تونه چنان محصولی تولید کنه.

پژمان:  با این اوصاف یعنی اصلاً اولویت یا تقدم و تأخر برای علم و فناوری می‌شه تعیین کرد؟

امیرحسن: حتماً با هم نسبتی دارند؛ ولی این نسبت الزاماً از جنس تقدم و تأخر نیست. از جنس نقد‌کردن تکنولوژی ست. علم بیشتر کارکرد نقد‌کردن تکنولوژی‌ها و نشون‌دادن ظرفیت‌ها رو داره. مثلاً علم به ما می‌گه که بیشتر از سرعت نور نمی‌شه حرکت کرد و این در‌واقع نشون‌دادن یک محدودیت یا نشون‌دادن یک ظرفیت ست. یا علم به ما نشون داد که در‌واقع انرژی هسته‌ای یک ظرفیتی ست در درون طبیعت؛ ولی اینکه چطور این ظرفیت رو به منصه ظهور برسونیم، خیلی وقت‌ها خود دانشمندان هم ایده‌ای ندارند. “بور” به‌عنوان یکی از پدران مکانیک کوانتوم و یکی از اولین افرادی که در‌ حوزه‌ی دانش هسته‌ای و دانش اتمی کار کرد، صنعت انرژی هسته‌ای رو یک جوک تاریخی می‌دونست که آدم‌ها هیچ‌وقت امکان دسترسی بهش ندارند!

باید در مورد نحوه تعاملشون بیشتر صحبت کنیم و می‌تونیم برای این موضوع یک اپیزود مستقل داشته باشیم.

 

سیاوش صفاریان‌پور: شما شنونده‌ی اپیزود پنجم از فصل دوم پادکست فلسفه‌ی علم بودید. فلسفه‌ی علم، کاری از بنیاد جایزه چراغ.

 

از طریق پلتفرم‌های زیر فلسفه علم را دنبال کنید: