۲۱. تکامل – گفت‌وگو با هادی صمدی – بخش دوم، از منظر فلسفی

زیبایی چیست؟ بر اساس مطالعات تجربی، چرا در همه فرهنگ‌ها ویژگی‌ای مانند تقارن، زیبایی محسوب می‌شود؟ اپیزود ۲۱ پادکست فلسفه علم بخش دوم گفت‌وگوی ما با دکتر هادی صمدی است. هادی صمدی یکی از استادان بنام فلسفه علم و تکنولوژی در ایران است و حوزه پژوهشی و کارهای او متمرکز است بر مطالعات تکاملی. در بخش دوم یعنی همین اپیزود، درباره ارتباط تکامل و انتخاب طبیعی با دیگر حوزه‌ها مانند هنر، زیبایی‌شناسی، روانشناسی، اخلاق و سیاست گفت‌وگو کرده‌ایم. همینطور به این پرسش پاسخ داده‌ایم که تکامل چه درسی برای زندگی روزمره‌ی ما دارد؟ جایی که اهمیت تنوع، گوناگونی و تفاوت گونه‌ها در شکوفایی، رشد و بقای اکوسیستم اهمیت کانونی دارد. آیا گوناگونی و رنگارنگی آدم‌ها در عقاید و باورهایشان، سبک زندگی و … هم چنین نقشی درجوامع ایفا می‌کند؟

حمایت مالی: پادکست فلسفه علم رایگان است و شنوندگان هیچ مسسولیت اخلاقی، قانونی یا عرفی برای پرداخت هزینه ندارند. اگر خواستید لطف کنید و به ارتقای کیفیت و بقای این پادکست کمک کنید، از لینک زیر می‌توانید حامی مالی پادکست فلسفه علم باشید:  https://cheraghprize.com/donate/

قسمت بیست و یکم پادکست فلسفه علم

موضوع و عنوان این قسمت: تکامل – گفت‌وگو با هادی صمدی – بخش دوم؛ از منظر فلسفی

با حضور: پژمان نوروزی و سیاوش صفاریان‌پور

مهمان این قسمت: هادی صمدی – استاد فلسفه علم و تکنولوژی؛ پژوهش‌گر مطالعات تکاملی

راوی: امیرحسن موسوی

ویرایش متن پیاده‌سازی شده: امید اعظمی

 

 

خلاصه‌ای از مباحث مطرح شده توسط هادی صمدی در این قسمت:

  • سوال اول: چرا انسان‌ها، آدمی که درشت‌تر است را بیشتر به‌عنوان رهبر قبول دارند؟
  • سوال دوم: چطور طی یک فرایند تکامل، چنین خصیصه‌ای در ما شکل گرفته است؟
  • رویکردهای شناختی-تکاملی مکمل هم هستند.
  • هنر کار کردن، تمرینی برای اخلاقی عمل کردن است.

 

خلاصه‌ای از مباحث مطرح شده توسط امیرحسن موسوی در این قسمت:

  • به نظر می‌رسد تکامل علاوه بر ‌این‌که یک «نظم علمی» (Scientific Discipline) است، نوعی از «فراشناخت» (Metacognition) است که بر حوزه‌هایی مثل «زیبایی‌شناسی» (Aesthetics)، «اخلاق» (Morality)، «علوم سیاسی» (Political Science) و «روان‌شناسی» (Psychology) نیز چتر خود را گسترده کرده است.
  • «diversity» به معنای گوناگونی و متنوع بودن اعتقادات، ظاهر، نژاد و حتی رنگ آدم‌ها.

 

بخش اول:

– پژمان نوروزی: «دهخدا» (علی‌اکبر دهخدا) ذیل مدخل «فلسفه» (Philosophy)، آن را یک کلمه یونانی به معنای «دوست‌دار حکمت و دانش» معرفی می‌کند؛ اما در همان‌جا به‌عنوان زیرمدخل، یک ترکیب فارسی‌شده‌ای را هم معرفی می‌کند که عنوانش «فلسفه‌بافی» است. او در توضیح فلسفه‌بافی می‌گوید: «سخن بیهوده و به‌ظاهر مستدل گفتن؛ پرگویی در مسائلی که مورد علاقه دیگران نیست.»

اگر به زبان عامیانه ترجمه یا تعبیرش کنیم یعنی «چرند گفتن».

بهتر است از همین فلسفه‌بافی شروع کنیم. آقای دکتر (هادی صمدی) کار شما فلسفه است. چقدر در جامعه به‌خصوص در دنیای علم، فلسفه‌بافی را می‌بینیم؟

 

– هادی صمدی: به‌طور خلاصه به شما این اطمینان را می‌دهم که «فلسفه تکاملی» (Evolutionary Philosophy) فلسفه‌بافی نمی‌کند. به این معنا که سعی دارد حرف‌هایش به جهان واقع مرتبط باشد. درست است که برخی از انواع فلسفه‌ورزی‌ها ربطی به جهان واقع ندارند؛ هرچند در ظاهر با کلماتی زیبا و گاه در نظام‌های بسیار پیچیده درباره جهان واقع حرف می‌زنند؛ اما در باطن ربطی به جهان خارج پیدا نمی‌کند.

 

من معتقدم دسته‌ای از آن‌چه امروزه ذیل عنوان فلسفه مطرح می‌شود، واقعا فلسفه‌بافی است. به‌عنوان نمونه، اگر فیلسوفی می‌خواهد درباره نسل Z صحبت کند، ابتدا باید گفته‌های جامعه‌شناسان، روان‌شناسان و کسان دیگری که داده‌های تجربی در این زمینه دارند را بخواند، بشنود و بعد از منظر فلسفی یعنی از یک منظر کلان‌نگر به این مسئله نگاه کند. فیلسوف باید به‌گونه‌ای میان داده‌هایی که در جزیره‌های متفاوت و جدا از هم هستند ارتباط برقرار کند و یک روایت منسجم عرضه کند.

 

– امیرحسن موسوی: در قسمت قبل درباره تکامل صحبت کردیم. می‌توانم بگویم یک گفت‌وگوی فنی در حوزه «زیست‌شناسی تکاملی» (Evolutionary Biology) بود. در عنوان این قسمت «تکامل و فلسفه» آمده است. حرف‌هایی که در قسمت قبل زده شد، چه ارتباطی به فلسفه و مشخصا «فلسفه علم» (Philosophy of Science) دارد؟ به‌طور مشخص سوالم این است که «نظریه انتخاب طبیعی» (Natural Selection) که «داروین» (Charles Darwin) مطرح کرد و بعد «نظریه تکامل» (Evolution) چه تاثیری بر فلسفه‌های بعد از خودش و چه تاثیری بر نحوه فکر کردن ما در جهان گذاشته است؟

 

– هادی صمدی: از زمانی که داروین نظریه‌اش را عرضه کرد، فیلسوفی نبوده که درباره نظریه تکامل داروین سخنی نگفته باشد یا به نحوی، نظریه تکامل داروین در نوع فلسفه‌ورزی او تاثیری نداشته باشد. این گفته به نظر دعوی خیلی بزرگی است اما می‌توانم برای شما مثال‌هایی بزنم:

 

  • در سنت فرانسوی «برکسون» (Henri Bergson)، بسیار متاثر از نظریه تکامل بود.
  • در سنت آلمانی‌زبان‌ها، «نیچه» (Friedrich Nietzsche) متاثر از نظریه تکامل بود.
  • در سنت آمریکایی‌ها و در مکتب «عمل‌گرایی» (Pragmatism) می‌توان گفت «پیرس» (Charles Sanders Peirce)، «جیمز» (William James) و «دیویی» (John Dewey) از نظریه تکامل بسیار متاثر بودند.

 

حتی دیویی معتقد بود پس از نظریه تکامل باید کل فلسفه را بازبینی کنید. بسیاری از مسائلی که قبلا وجود داشت امروزه ممکن است در سایه نظریه تکامل تبدیل به «شبه‌مسئله» (Pseudo Problem) شوند؛ یعنی اصلا مسئله واقعی نباشند. با پیدایش نظریه تکامل، برخی از مسئله‌ها، راه‌حل‌های جدیدی پیدا می‌کنند و مهم‌تر از آن مسئله‌های جدیدی به وجود می‌آیند.

 

حتی فیلسوف‌هایی که مخالف این نظریه بودند هم به نوعی مجبور بودند نسبت به آن واکنش نشان دهند؛ یعنی هیچ فیلسوفی نمی‌توانست این نظریه را نادیده بگیرد؛ این نظریه در چارچوب جدیدی انسان را محصول فرایند تکامل زیستی نشان می‌داد. طبق این نظریه انسان تفاوت ماهوی با سایر موجودات ندارد. همین‌جا سوالات زیادی به وجود می‌آمد. به نظر می‌آید ما تفاوت‌هایی با سایر موجودات داریم. این تفاوت‌ها چگونه طی فرایند تکامل به وجود آمده است؟ آیا نظریه تکامل در حیطه‌هایی که انسان با سایر موجودات تفاوت دارد، می‌تواند صحبت کند؟

 

– امیرحسن موسوی: به نظر می‌رسد تکامل علاوه بر ‌اینکه یک «نظم علمی» (Scientific Discipline) است، نوعی از «فراشناخت» (Metacognition) است که بر حوزه‌هایی مثل «زیبایی‌شناسی» (Aesthetics)، «اخلاق» (Morality)، «علوم سیاسی» (Political Science) و «روان‌شناسی» (Psychology) نیز چتر خود را گسترده کرده است؛ لطفا کمی درمورد این رشته‌ها صحبت کنید. آیا مثلا «زیبایی‌شناسی تکاملی» (Evolutionary Aesthetics) یک بخشی مربوط به «فلسفه هنر» (Philosophy of Art) است یا همچنان در حوزه تکامل زیست‌شناسی از زیبایی‌شناسی تکاملی، صحبت می‌کنیم؟

 

– هادی صمدی: نگاه تکاملی از سنخ «نگاه‌های طبیعت‌گرایانه» (Naturalism) است؛ به این معنا که مرز قاطعی میان علم و فلسفه قائل نیست. البته نه به این معنا که هیچ تفاوتی میان علم و فلسفه نباشد؛ اما معتقد است طیفی داریم و بسیاری از مسائل ممکن است در حد وسط علم و فلسفه قرار گیرند.

 

– امیرحسن موسوی: زیبایی‌شناسی هم جزو این دسته است؟

 

– هادی صمدی: بله. زیبایی‌شناسی تکاملی بحث‌های بسیار متنوعی دارد؛ اما قبل از که به این سوال پاسخ بدهم، سراغ این موضوع می‌روم که چگونه عده‌ای از فیلسوف‌ها از نظریه تکامل در فلسفه استفاده کردند.

 

برخی از آن‌ها سراغ این موضوع رفتند که نظریه تکامل درباره «سرشت انسان» (Human Nature) صحبت کرده است.

مطابق با برخی از خوانش‌های دیگر از نظریه تکامل، انسان اصلا چیزی به اسم سرشت ندارد. از جمله «ارنست مایر» (Ernst Mayr)، که معتقد است اگر ذاتی را به انسان نسبت دهیم، دچار «ذات‌گرایی» (Psychological Nativism) ‌گونه شده‌ایم؛ یعنی انگار گونه‌ها یک ذات غیر قابل تغییری دارند.

بعضی‌ها از الگوریتم انتخاب طبیعی استفاده کردند. معروف‌ترین مثالش «پوپر» (Karl Popper) است که در «معرفت‌شناسی تکاملی» (Evolutionary Epistemology) از الگوریتم انتخاب طبیعی استفاده می‌کند.

 

– امیرحسن موسوی: یعنی چطور یک نظریه علمی توسعه پیدا می‌کند؟ چطور یک نظریه منقرض می‌شود؟ این نگاه بعضا در تکنولوژی و فلسفه تکنولوژی هم وجود دارد.

 

بخش دوم:

– هادی صمدی: ارنست مایر از آن دسته زیست‌شناسانی است که معتقد بود چیزی به اسم سرشت انسان نداریم. از طرف دیگر کسی مانند «ویلسون» (Edward Osborne Wilson) کتابی می‌نویسد به اسم «درباره سرشت انسان» (On Human Nature)؛ یعنی یک زیست‌شناس هم‌وزن ارنست مایر معتقد است مطابق با نگاه تکاملی اتفاقا چیزی به اسم سرشت انسان داریم؛ اما شما باید فهم خود از نگاه ذات‌گرایانه‌ای که در شیمی دارید را جدا کنید.

 

– امیرحسن موسوی: یا حتی در فلسفه کلاسیک.

 

– هادی صمدی: بله دقیقا؛ در فلسفه‌هایی که به‌راحتی سنخ‌باورانه بودند؛ نه این‌که تکاملی باشند.

این‌که ما سرشتی داریم یا نداریم یک سوال فلسفی است و مهم‌تر از آن، آیا ما خودخواهیم یا دگرخواه؟ ببینید چه دامنه‌ای از بحث‌ها در فلسفه اخلاق را تحت پوشش قرار می‌دهد.

اگه شخصی بگوید ما به‌طور ذاتی خودخواه هستیم، یک فلسفه اخلاق از آن به وجود می‌آید؛ اگر شخص دیگری بگوید شواهد تجربی نشان می‌دهد ما دگرخواه هستیم یا دیگری بگوید ما بسته به موقعیت هم خودخواه هستیم و هم دگرخواه، این‌ها هم نوع دیگری از فلسفه اخلاق است.

به همین دلیل وقتی سراغ سرشت انسان می‌رویم، نظریه تکامل محتواهای بسیار زیادی را در اختیار دانشمندان قرار می‌دهد.

 

– امیرحسن موسوی: من متوجه شدم که چطور نظریه تکامل به فلسفه اخلاق مربوط می‌شود؟ حال بگویید چطور به زیبایی‌شناسی مربوط می‌شود؟

 

– هادی صمدی: فرض کنید این سوال بین زیبا‌شناسان وجود دارد: آیا زیبایی وابسته به بیننده است؟ یعنی هر کسی از منظر خود چیزی را زیباست می‌داند؟ یا نه، ملاک‌های جهان‌شمولی برای زیبایی وجود دارد؟ یا نظر سوم این‌که بگوییم زیبایی ملاک‌هایی دارد؛ اما این ملاک‌ها وابسته به فرهنگ هستند؛ در فرهنگ «الف» یک چیزی زیباست و در فرهنگ «ب» یک چیز دیگری را زیبا می‌گویند.

 

– امیرحسن موسوی: یک شعر معروف ژاپنی هست که شاعر در وصف معشوق خود، از چشم کوچک معشوقش یاد و توصیف می‌کند این چشمان کوچک، چقدر زیباست؛ در‌حالی که در فرهنگ فارسی، همیشه چشمان درشت معشوق زیبا بوده است.

 

 

– هادی صمدی: برای کسانی که می‌خواهند از پشت میز تکلیف این سوال را مشخص کنند این بحث تا ابد می‌تواند ادامه پیدا کند. یک نفر می‌گوید ملاک‌های زیبایی جهان‌شمول است؛ شخص دیگری می‌گوید زیبایی وابسته به شخص است و هرکسی برای خودش ملاک‌هایی از زیبایی دارد. شخص دیگری هم می‌گوید زیبایی وابسته به فرهنگ است؛ اما این دعوی درباره چیزی در جهان خارج است.

به این ترتیب به نظر می‌رسد علم می‌تواند در مورد این مسئله داوری کند؛ از جمله کسانی که در حوزه زیبا‌شناسی تکاملی کار می‌کنند.

زیبایی‌شناسان تکاملی می‌گویند: می‌توانیم این مسئله را به آزمون بگذاریم. مثلا می‌توانیم به‌جای آن‌که به‌طور کلی در مورد زیبایی صحبت کنیم، فقط در مورد زیبایی چهره صحبت کنیم و ببینیم آیا آن‌چه را که ژاپنی‌ها در مورد چهره زیبا می‌نامند، چینی‌ها، آلمانی‌ها، فرانسوی‌ها و آفریقایی‌ها هم زیبا می‌نامند یا نه؟

 

به این ترتیب دسته بزرگی از آزمایش‌های میان‌فرهنگی انجام شد و به این نتیجه رسیدند که دست بر قضا ملاک‌های زیبایی چهره جهان‌شمول است. یکی از ملاک‌های زیبایی چهره از نظر افراد جوامع مختلف، چهره متقارن بود. حتی کسانی که روان‌شناسی کودک کار می‌کردند وقتی تصویر یک فرد با چهره متقارن و یک فرد با چهره نامتقارن را بالای سر نوزادی که مثلا ۱۰ هفته‌ای است نگه می‌داشتند، کودک به چهره زیبا بیشتر خیره می‌شد تا چهره نازیبا؛

 

– امیرحسن موسوی: مثال نوزاد از این جهت اهمیت دارد که هنوز سوگیری فرهنگی در کودک ۱۰ ماهه ایجاد نشده است.

 

– پژمان نوروزی: این قرینگی چهره آیا کارکرد تکاملی دارد؟

 

– هادی صمدی: بله؛ در رویکرد تکاملی وقتی فهمیدند چهره متقارن زیباست، به این سوال رسیدند که چرا باید طی فرایند تکامل چهره متقارن از نظر افراد زیبا به نظر برسد؟ یعنی اصلا چرا باید حس زیبایی طی فرایند تکامل ایجاد شده باشد؟ برای یافتن پاسخ این سوال نظریه‌پردازی کردند.

یکی از نظریات این بود که شاید تقارن با سلامت مرتبط باشد؛ یعنی انسان موقع انتخاب جفت، با گزینش افرادی که چهره متقارن دارند، ضریب تضمین بقای خود را بالا می‌برد. چون برای زاد و ولد نیمی از ژن‌های او با نیمی از ژن‌های فرد دیگر هم‌سفر می‌شود، پس احتمالا ژن‌های کودک متولد شده، ژن‌های بهتری هستند. این یک فرضیه است.

 

– پژمان نوروزی: به عبارتی آن چیزی را که زیبایی می‌نامیم، بازتابی از یک انتخاب بلند‌مدت است.

 

– هادی صمدی: بله دقیقا.

 

– امیرحسن موسوی: و این یک پیشران تکاملی است؛ یعنی کارکرد تکاملی داشته است.

 

– هادی صمدی: بله همین‌طور است. این فرضیه را به بوته آزمون گذاشتند؛ مشخص شد آدم‌هایی که چهره متقارن دارند، نسبت به عفونت‌ها مقاوم‌ترند؛ یعنی سیستم ایمنی‌شان قوی‌تر است.

پژوهش جالب دیگری نشان داد هر‌بار که انسان دچار عفونتی می‌شود، چهره او کمی نامتقارن می‌شود؛ یعنی با گذر زمان، با افزایش سن، با بیماری و عفونت، چهره انسان نامتقارن‌تر می‌شود.

بنابراین کسی که مثلا در ۲۵ سالگی چهره‌اش متقارن مانده، نشان‌دهنده این است که به عفونت‌های کمتری مبتلا شده است؛ چرا که احتمالا سیستم ایمنی قوی‌تری داشته است. این‌جا یک فرضیه دیگر مطرح شد.

 

دانشمندان متوجه شدند میان «هتروزیگوت» ] هتروزیگوت یا ناجورتخمی؛ برای مطالعه بیشتر رجوع شود به تخمیدگی یا Zygosity [ بودن «الل‌ها» ] الل یا دگره؛ برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به Allele [ و تقارن چهره انسان رابطه‌ای وجود دارد.

 

مثلا فرض کنید گروه خونی یک نفر A است؛ اگر AA یا OA باشد، در هر صورت گروه خونی او A است؛ اما اگر OA باشد، نسبت به حالت AA، تنوع ژنتیکی بیشتری دارد. ] ژنوتیپ یا Genotype انسان در گروه خونی A می‌تواند یکی از ۲ حالت AA یا OA باشد. [

 

مشخص شد هر‌چقدر فرد تنوع ژنتیکی بالاتری داشته باشد، احتمالا سیستم ایمنی او در مقابل عوامل ناشناخته پاسخ‌های متنوع‌تری می‌دهد و کمتر به عفونت آلوده می‌‌شود و در‌نتیجه متقارن‌تر می‌ماند.

 

بخش سوم:

– امیرحسن موسوی: غیر از تقارن دیگر چه ملاک‌های جهان‌شمولی برای زیبایی چهره وجود دارد؟

 

– هادی صمدی: ملاک دوم خیلی جالب‌تر است. ملاک دوم به آزمون‌هایی که «گالتون» (Francis Galton) انجام می‌داد مرتبط می‌شود.

 

گالتون، پسردایی یا پسرعمه داروین بود. او معتقد بود اگر بتوانیم چهره افرادی که مثلا بزه‌کار، مجرم یا بیمار هستند را تشخیص دهیم و میانگین چهره این افراد را به دست آوریم، شاید بتوانیم جامعه را به‌سمت «به‌نژادی» (Eugenics) سوق دهیم. به چه شکل؟ مثلا این افراد را عقیم کنیم؛ یا به‌صورت پیش‌گیرانه افرادی که چهره بزهکاران دارند را زندانی و از وقوع جرم پیش‌گیری کنیم.

 

گالتون با این نیت به زندان‌ها می‌رفت و این افراد را جلوی دوربین قرار می‌داد؛ آن زمان دوربین‌ها حساسیت خیلی پایینی داشتند؛ مثلا برای ثبت یک عکس دریچه دوربین باید ۲۰ ثانیه باز می‌ماند و بعد از آن بسته و عکس ثبت می‌شد.

 

گالتون به جای این‌که از هر شخص در مدت زمان ۲۰ ثانیه یک عکس بگیرد، از هر نفر یک ثانیه عکس می‌گرفت و بعد دریچه را می‌بست تا نفر دوم عکس بگیرد و به همین ترتیب تا نفر بیستم این کار را ادامه می‌داد. چهره‌ای که در عکس نهایی ظاهر شده بود میانگین چهره افراد زندانی بود؛ به این ترتیب او می‌خواست با مقایسه میان چهره میانگین زندانی‌ها و چهره انسان‌هایی که بیرون از زندان هستند، مجرم‌ها را پیدا کند.

 

گالتون تفاوتی میان چهره زندانی‌ها و چهره افراد خارج از زندان پیدا نکرد؛ اما نکته جالبی را متوجه شد. او دید این افراد زیباتر از حد متعارف هستند؛ یعنی انگار تصویر ثبت شده از میانگین چهره ۲۰ بزه‌کار، زیباتر بود؛ اما کسی به این داده‌ها توجهی نکرد.

 

سال‌های ۱۹۹۰ میلادی به بعد این یافته‌ها را تکرار کردند. این بار با کمک کامپیوتر، با تصویر ۵۰ نفر به یک چهره میانگین رسیدند. عکس میانگین را کنار عکس‌های دیگران گذاشتند و از مردم خواستند بر اساس زیبا‌شناسی به این عکس‌ها نمره دهند. از میان همه عکس‌ها، عکس میانگین هربار بالاترین نمره را دریافت می‌کرد. اگر هم بالاترین نمره را نمی‌گرفت، جزو بالاترین نمرات بود؛ یعنی چی؟ یعنی میانگین زیباست. برخلاف چیزی که ممکن است در بدو امر به فکرمان برسد، میانگین زیبا بود.

 

– امیرحسن موسوی: پس ملاک اول تقارن و ملاک دوم میانگین است.

 

– هادی صمدی: بله؛ و این نکته جالبی بود؛ چرا که به نظر «میانگین» باید «نمره میانگین» بگیرد؛ نباید نمره‌اش «بالاترین» یا «بالا» باشد.

 

کم‌کم به این نتیجه رسیدند شاید گفته‌های «کنفوسیوس» (Kong Qiu) و «بودا» (The Buddha) در مورد اخلاق یا ادیان ابراهیمی که می‌گویند: «خیر الأمور أوسطها» و یا «ارسطو» (Aristotle) که مفهوم «اعتدال در اخلاق» را معرفی کرد با زیبایی‌شناسی مرتبط باشد. گویا اخلاق یک رابطه‌ای با زیبا‌شناسی دارد. می‌توان ساعت‌ها در مورد این‌که چه رابطه‌ای بین اخلاق و زیبا‌شناسی است و نظریه تکامل چطور می‌تواند برای این‌ها تبیین‌هایی را ارائه کند که نظریه‌های دیگر نمی‌توانند، صحبت کرد.

 

«کانت» (Immanuel Kant) وقتی کتاب «نقد سوم» (Critique of Judgment) را می‌نویسد، ابتدا با زیبا‌شناسی شروع می‌کند، سپس به سراغ بیولوژی می‌رود. شاید بگویید این چه ربطی به هم دارد. حتی کانت‌شناس‌ها تا ۱۹۷۰ میلادی گیج شده بودند که چرا کانت باید اول با زیبا‌شناسی شروع کند و بعد به سراغ بیولوژی برود؟ کانت در همان کتاب می‌گوید: «سخنان من، پیامده‌هایی برای فلسفه اخلاق من دارد.» البته کسی به این‌ها توجه نمی‌کرد. باتوجه به کمبود وقت خیلی کوتاه به این موضوع اشاره می‌کنم.

 

کانت در مقام اخلاق به ما می گوید: «خودت را در مقام واضح قانون قرار بده و بدون توجه به تمام شرایط، آن‌چه که وظیفه است را انجام بده.»

 

از طرف دیگر او در زیبایی‌شناسی خود می‌گوید: «آن چیزی زیبایی است که به انسان لذت بی‌غرض بدهد.»

 

– امیرحسن موسوی: در اپیزود «فلسفه اخلاق با امیر صائمی» درباره نظر کانت صحبت کردیم. آن چیزی که «وظیفه‌گرایی اخلاقی» (Deontological Ethics) یا به تعبیری مطلق‌انگاری «اخلاقی کانتی» (Kantian Ethics) تعبیر می‌شود.

 

– هادی صمدی: طبق تعریف کانت از زیبایی‌شناسی و همان عبارت لذت بی‌غرض، در مثال عکس شما باید محتویات آن عکس را کنار بگذارید و انگار در یک ساحت بالاتر قرار بگیرید؛ به این ترتیب است که کانت می‌گوید حرف‌های من به حوزه اخلاق ربط پیدا می‌کند؛ در آن‌جا هم شما باید یک پله بالاتر می‌آمدید تا بتوانید حکم کلی صادر کنید. انگار زیبا‌شناسی و هنر کار کردن، یک تمرینی برای اخلاقی عمل کردن است.

 

بخش چهارم:

– هادی صمدی: در آزمایش دیگری، عکس افراد مختلف را در معرض دید آدم‌ها می‌گذاشتند و از آن‌ها می‌خواستند به‌لحاظ زیبایی‌شناسی به هر عکس از یک تا ۷ نمره بدهند.

فرض کنید عکسی نمره میانگین ۴ می‌گرفت. در مرحله بعد زیر عکس متنی قرار می‌دادند که نوشته بود این عکس متعلق به فردی اخلاق‌گرا و خوب است. این‌بار نمره میانگین عکس با وجود نوشته زیر آن بالاتر می‌شد. در مرحله بعد برای مثال می‌گفتند این عکس متعلق به یک قاتل سریالی است. نمره میانگین عکس پایین می‌آمد. هنگامی که از مغز افراد حاضر در این آزمایش «fMIR» (Functional MRI) می‌گرفتند، مشخص می‌شد آن قسمت از مغز که زیبایی‌شناسی را پردازش می‌کند و آن قسمت که اخلاق را پردازش می‌کند هم‌پوشانی دارند.

 

فکر می‌کنم در پاسخ به این سوال که چرا «آموزش هنر»، «آموزش اخلاق» است، قوی‌ترین تبیین‌ها را زیبا‌شناسی تکاملی ارائه می‌کند؛

 

– امیرحسن موسوی: اخیرا محتوای جذابی از شما در مورد «روان‌شانسی سیاسی تکاملی» دیدم که از شنوندگان دعوت می‌کنم این ویدئو‌ها را ببینند. مقداری هم در این مورد صحبت کنید.

 

– هادی صمدی: آن‌ها سلسله درس‌گفتار‌هایی برای دانشجویان دوره لیسانس روان‌شناسی سیاسی بود که با رویکرد تکاملی به آن‌ها درس دادم.

 

بحث بر سر این است که در جوامع امروزی رفتارهای بسیاری از آدم‌ها نیاز به توضیح دارد. مثلا «ملی‌گرایی» (Nationalism) که یک‌مرتبه گسترش پیدا می‌کند؛ یا طرفداری از احزاب سیاسی، جایی که به نظر نامعقول است اما آدم‌ها دسته‌دسته دنبال یک نفر راه می‌افتند.

 

به‌عنوان نمونه‌ در یک پژوهش نشان داده می‌شود از میان رؤسای جمهور آمریکا در بیش از ۵۰ دوره گذشته، آن کسی که قد بلندتری داشته، رئیس‌جمهور شده است. اگر این نسبت ۹۰ به ۱۰، ۸۰ به ۲۰ یا حتی ۶۰ به ۴۰ هم بود، معنا داشت. در حالت عادی در طول ۵۰ دوره انتخابات، این نسبت باید ۵۰ به ۵۰ می‌شد؛ یعنی اصلا نباید هیچ ارتباطی میان قد آدم‌ها و رئیس‌جمهوری باشد؛ اما انگار هم‌چنان به همان شیوه زندگی قبیله‌ای گذشته انتخاب می‌کنیم؛ در آن زمان‌ها انسان‌ها نگاه می‌کردند این آدم درشت‌تر است پس قدرتمند‌تر است؛ پس این آدم می‌تواند رئیس ما شود. دیگری چون کوچک‌تر است پس نمی‌تواند رئیس باشد.

 

این موضوع توجه عده‌ای از روان‌شناسان سیاسی را جلب کرد؛ آن‌ها برای این موضوع تبیین‌هایی داشتند که چقدر از این رفتارها ریشه‌های تکاملی دارد. به این ترتیب روان‌شناسی سیاسی تکاملی امروزه حیطه بسیار پرکاربردی‌ست؛ یکی از علت‌های پرکاربرد بودن این است که به قدرت ارتباط پیدا می‌کند؛ نه فقط در انتخابات، بلکه در بازاریابی؛ این‌که ما چه‌طور می‌توانیم از سرشت تکاملی انسان استفاده کنیم و شخص را وادار به خرید محصول «الف» در مقابل محصول «ب» کنیم.

 

– امیرحسن موسوی: با «علوم اعصاب» (Neuroscience) هم ارتباط دارد؛ چیزی که به آن «بازاریابی عصبی» یا (Neuromarketing) می‌گوییم.

 

– هادی صمدی: بله؛ «رویکرد‌های تکاملی» (Evolutionary Approaches) و «رویکرد‌های شناختی» (Cognitive Approaches) کاملا با هم گره‌خورده هستند.

رویکردهای شناختی، نگرش «درزمانی» (Diachrony) ندارند؛ نگرش «هم‌زمانی» (Synchrony) دارند؛ یعنی به‌صورت هم‌زمان مطالعه را انجام می‌دهند. در‌حالی که نگرش تکاملی، رویکرد درزمانی دارد.

 

نگرش تکاملی در مورد موضوع انتخاب رئیس جمهور قدبلندتر توضیح می‌دهد که چرا این خصیصه در انسان‌ها طی فرایند تکامل شکل گرفته است؛ یعنی سوال اول این است که چرا آدم‌ها، کسی را که درشت‌تر است بیشتر به‌عنوان رهبر قبول می‌کنند؟ سوال دوم این است که چطور طی فرایند تکامل چنین خصیصه‌ای در ما شکل گرفته است؟ برای همین رویکردهای شناختی-تکاملی، مکمل هم هستند. رویکرد‌های شناختی-تکاملی در سال‌های اخیر با بحث‌های مختلفی از جمله «بازاریابی»، «اقتصاد» و «سیاست» گره خورده و بسیار مورد توجه بوده است.

 

– پژمان نوروزی: وقتی راجع‌به تکامل صحبت می‌کنیم، معمولا بازه‌های زمانی خیلی طولانی به ذهن می‌آید؛ یعنی اصولا تکامل برای ما خیلی طولانی‌مدت دیده می‌شود. زمانی که راجع‌به نگرش تکاملی صحبت می‌کنیم، در تمام این ساحت‌هایی که گفتید، باز‌ هم همین نگاه بلند‌مدت را داریم؟

 

– هادی صمدی: پاسخ کوتاهش می‌شود خیر؛ یعنی گاهی تکامل بسیار سریع رخ می‌دهد. در «کانال تلگرامی تکامل و فلسفه» نمونه‌هایی از پژوهش‌هایی را آورده‌ام که نشان می‌دهم بعضی مواقع ممکن است تکامل خیلی سریع رخ دهد.

 

دسته‌ای از «بیولوژیست‌ها» (Biologists)، طی پژوهشی در «گالاپاگوس» (Galápagos Islands) فقط روی نوک پرندگان گالاپاگوس کار می‌کردند. این پژوهش نشان می‌دهد در مدت زمان ۴۰ ساله این تحقیقات، چقدر نوک این پرندگان دچار تحولات شده است. دوره‌هایی که گرمای هوا، طوفان یا خشک‌سالی بوده، نوک این پرندگان دچار تغییر شده است. وقتی نوک پرنده این‌قدر انعطاف‌پذیر است، مشخصا رفتارهای شناختی انسان، حالات روحی روانی انسان می‌تواند خیلی انعطاف‌پذیر‌تر از چیزی باشد که روان‌شناسان تکاملی فکر می‌کردند.

 

وقتی می‌گوییم روان‌شناسان تکاملی باید در نظر بگیریم یک روان‌شناسی تکاملی به معنای عام کلمه داریم و یک روان‌شناسی تکاملی به معنای خاص کلمه در مقابل آن داریم. در روان‌شناسی تکاملی به معنای خاص، طرفداران «هم‌تکاملی ژن فرهنگ» (Gene Culture Coevolution) می‌گویند لازم نیست زمان‌ها این‌قدر طولانی باشد.

 

«جوزف هنریش» (Joseph Henrich) در کتاب «عجیب‌ترین مردم جهان» (The WEIRDest People in the World) نشان می‌دهد چقدر اروپایی‌ها و غربی‌ها با بقیه مردم جهان متفاوت شدند. یعنی قوانین می‌توانند حتی بیولوژی ما را تغییر دهند؛ حتی می‌توانند روی ژن‌های ما تاثیر بگذارند.

 

بخش پنجم: (پرسش و پاسخ)

– امیرحسن موسوی: می‌توانیم بگوییم امروز بحث پیشرفته‌ای را در حوزه «تکامل» و «تکامل و فلسفه» انجام دادیم. آیا تکامل ارتباطی به زندگی روزمره ما دارد؟ آیا تکامل آموزه‌ای برای شکوفایی و خوب زیستن در زندگی روزمره دارد؟

 

– هادی صمدی: مفهوم «شکوفایی» و «خوب زیستن»، واژگان خیلی رایجی در ادبیات تکاملی نیستند؛ چون در گذشته یک‌بار امتحان بدی در قالب «داروینیسم اجتماعی» (Social Darwinism) داشتیم؛ برای همین بعد از آن دیگر کسی به سراغ این مفاهیم نرفته است؛ اما من فکر می‌کنم به‌راحتی این قابلیت را دارد؛ یعنی اصلا تمام تلاشم در ۲-۳ سال اخیر این بوده که نشان دهم این قابلیت وجود دارد.

– امیرحسن موسوی: شما درس‌گفتارهایی هم با عنوان «شکوفایی و خوب زیستن» دارید که شنوندگان می‌توانند آن‌ها را ببینند.

 

– هادی صمدی: بله؛ برای این هم دلیل ساده و ملموسی دارم. ببینید که چطور شاخه‌هایی از پزشکی از «توصیف» به «هنجار» پل می‌زند؛ یعنی از ساحت توصیف وارد ساحت تکنولوژی و تغییر می‌شود؛ یا از «هست‌ها» وارد حوزه «باید‌ها» می‌شود؛ از منظر تکاملی هم به‌راحتی می‌توانیم این کار را انجام دهیم؛ اما ابتدا باید به این سوال پاسخ دهیم که آیا دچار «مغالطه طبیعت‌گرایانه» (Naturalistic Fallacy) شدیم یا نه؟

این بحث داستان‌های طولانی‌ای دارد اما پاسخ کوتاه من این است که واقعا می‌تواند و کسانی که این ساحت را نادیده می‌گیرند یک چیز بزرگی را از دست می‌دهند.

 

– امیرحسن موسوی: مثلا اهمیت «تنوع» (Diversity) در شکوفایی و رشد گونه‌ها.

 

– هادی صمدی: درود بر شما. همان‌طور که «تنوع زیستی» (Biodiversity) در سطح زیست‌شناسی مهم است…

 

– امیرحسن موسوی: Diversity در این‌جا به معنای گوناگونی و متنوع بودن اعتقادات، ظاهر، نژاد و رنگ آدم‌هاست.

 

– هادی صمدی: بله دقیقا؛ این تنوع در ساحت فرهنگی هم مابه‌ازایی دارد؛ یعنی همین مثال‌هایی که شما گفتید، مابه‌ازای همان تنوع زیستی در جهان زیستی است؛ اگر به‌لحاظ تکاملی می‌توانیم توضیح دهیم چرا Biodiversity در سطح زیستی فایده داره، پس مطابق با همان می‌توانیم در سطح فرهنگی هم این را توضیح و نشان دهیم چرا تنوع فرهنگی می‌تواند باعث بهتر زندگی کردن انسان‌ها شود.

البته باید برای بهتر زندگی کردن هم متر بگذاریم و بگوییم که منظور از بهتر در اینجا چه است؟

تعریف من این است: جایی که آدم‌ها بتوانند هر‌چه بیشتر، قابلیت‌های خود را به فعلیت برسانند؛ باید برویم سراغ دسته‌ای از فیلسوفان مثل «آمارتیاسن» (Amartya Sen)؛ کسانی که رویکردهای «نو ارسطویی» (Neo-Aristotelianism) دارند. می‌شود از نظریه‌های نو ارسطویی یک خوانش تکاملی داشت و نشان داد که تکامل می‌تواند در این حیطه‌ها هم حرفی برای گفتن داشته باشد.

 

– امیرحسن موسوی: برداشت من این است: مهم‌ترین درسی که می‌توانیم از تکامل برای زندگی روزمره بگیریم، جامعه شکوفاتر، جامعه متنوع‌تر، با عقاید و فرهنگ‌ها و گونه‌های مختلف است.

 

– هادی صمدی: این مهم‌ترین درس است و می‌توانم بعضی جاها به نفع سنت هم از آن دفاع کنم؛ یعنی از منظر تکاملی پافشاری بر دسته‌ای از سنت‌ها کار نامعقولی نیست؛ بلکه معقول است؛ یعنی در نقطه مقابل آن تنوع که در موردش گفتیم؛ جایی که «انتخاب ثباتی» (Stabilizing Selection) کار می‌کند. به این معنی که موضوع فقط تنوع صرف نیست.

 

در کتاب «اصول سه‌گانه» (The Triple Helix: Gene, Organism, and Environment) نوشته «لوونتین» (Richard Lewontin)، هم تنوع هست و هم توارث؛ یعنی هر کدام بدون دیگری ناکامل‌اند. در حال حاضر آن کشورهایی به بالاترین سطح شادکامی و شکوفایی می‌رسند که به بهترین شکل این ۲ را با هم آشتی دادند.

 

بخش ششم: (معرفی منابع مرتبط)

  • کتاب «تکامل چیست؟» (What Evolution Is) – نوشته ارنست مایر (Ernst Mayr) – سال چاپ ۲۰۰۱ – ترجمه سلامت رنجبر – چاپ شده توسط انتشارات سپهر خرد – سال ترجمه ۱۴۰۱
  • کتاب «چه چیز زیست‌‌شناسی را بی‌همتا می‌سازد» (What Makes Biology Unique?) – نوشته ارنست مایر (Ernst Mayr) – سال چاپ ۲۰۰۴ – ترجمه کاوه فیض‌اللهی – چاپ شده توسط انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد – سال ترجمه ۱۳۸۸
  • کتاب «درباره سرشت انسان» (On Human Nature) – نوشته ادوارد ویلسون ( O. Wilson) – سال چاپ ۱۹۷۸

از طریق پلتفرم‌های زیر فلسفه علم را دنبال کنید: