نیوتن را دانشمند همهی اعصار، بزرگترین دانشمند همه ی اعصار نامیده اند. عموم مردم اورا بیشتر از نظریات و آثارش در دنیای فیزیک (نور شناخت و مکانیک) و شاید ریاضی (دیفرانسیل و انتگرال) میشناسند. اما او چه تاثیری در حوزهی فلسفه داشته است؟ این پرسشی است که در این شماره از پادکست فلسفه علم، امیر حسن موسوی، کاندیدای دکتری فلسفه علم به آن پاسخ میدهد. فلسفه علم برای آنهاست که دانستن را دوست دارند.
متن پیادهشده توسط هوش مصنوعی زیر نظر هوش طبیعی:
گویندگان: پژمان نوروزی، سیاوش صفاریانپور
راوی: امیرحسن موسوی
ویرایش متن پیادهسازی شده: امید اعظمی
پیشگفتار:
- در سالی که گالیله درگذشت، او متولد شد.
- کودکی زودرس قدم به دنیای ما گذاشت و ادراک ما از جهان را تغییر داد.
- برخی میگویند نیوتن، نابغه تمام دورانهاست.
- گالیله جایی میگوید: «خداوند جهان را به زبان ریاضیات خلق کرد»؛ و نیوتن این باور را تثبیت کرد.
- امیرحسن موسوی، در این اپیزود فلسفه علم، رد پای نیوتن در ایجاد انقلاب علمی را دنبال میکند.
خلاصهای از مباحث مطرح شده در این قسمت:
- شاید بزرگترین کاراکتر ۳۰۰ سال اخیر، آیزاک نیوتن (Isaac Newton) باشد.
- ریاضیات زبان خداست؛ زبانی است که خداوند، جهان را با این زبان خلق کرده است.
- علم تبدیل به نهادی شد که مبنای آن، شک سازمانیافته است.
- آیا حرکات بدن یا دستورات مغز هم تابع قوانین علمی است؟
- اگر علم میتواند همه چیز را توضیح دهد، خدا چه جایگاهی در دنیا پیدا میکند؟
مقدمه:
الکساندر پوپ (Alexander Pope)، شاعر و ادیب مشهور بریتانیایی، در سده هجدهم، شعر معروفی درباره نیوتن سروده است:
“Nature and nature’s laws lay hid in night; God said ‘Let Newton be’ and all was light.”
ترجمه دست و پا شکسته من از این بیت معروف الکساندر پوپ این است: «طبیعت و قوانین طبیعت در شب نهان بود؛ خدا گفت: نیوتن باشد؛ و سراسر روشنایی شد.»
در اپیزود ششم، به ۳۰۰ سال طوفانی پرداختیم؛ ماجرای کوپرنیک (Nicolaus Copernicus) و تبعاتش را تشریح کردیم. انسان از مرکز عالم خارج شده بود و نفی مرجعیت کلیسا، کتاب مقدس و ارسطو رخ داده بود.
نقشی که نیوتن در تغییر اندیشه بشری، در نگرش ما به عالم ایفا کرد، نقشی بیبدیل بود. خیلیها او را بزرگترین نابغه تمام دوران بشر میدانند؛ شاید بزرگترین کاراکتر ۳۰۰ سال اخیر آیزاک نیوتن باشد. نیوتن، انگلیسی و متولد ۱۶۴۲ میلادی است. کودکی زودرس که پزشکان به زنده ماندنش امیدی نداشتند. نکته جالب این است که دقیقا در سال مرگ گالیله یعنی ۱۶۴۲، نیوتن، دقیقا در همان سال متولد شد.
پرانتز:
اگر میخواستیم توالی تاریخی را حفظ کنیم، بعد از کوپرنیک قطعا باید سراغ گالیله (Galileo Galilei) میرفتیم. اما بهدلیل کمالگرایی من درباره گالیله، او را به اپیزودهای بعد موکول میکنیم و شاید با هماهنگی پژمان نوروزی و سیاوش صفاریانپور، ویژهنامهای درباره گالیله راه انداختیم تا بتوانیم آن چیزی که دوست داریم را درباره گالیله در ۳ قسمت جداگانه بگوییم.
نیوتن در جهان فیزیک و ریاضیات
خدماتی که نیوتن در فیزیک و ریاضیات داشت برای همه روشن است. نقش او در فیزیک با «اپتیکس» (Opticks)، کتاب معروف نورشناخت که ۱۷۰۴ میلادی منتشر کرد و نشان داد رنگ سفید ترکیب همه رنگهاست؛ و بعد اختراع «تلسکوپ نیوتنی» (Newtonian telescope)، پررنگ شد.
نقش او در ریاضیات با ابداع «حساب دیفرانسیل» و «انتگرال» که البته با «لایبنیتس» (Gottfried Wilhelm Leibniz) بهطور مستقل و همزمان ابداع کردند ادامه پیدا کرد؛ و همچنین نقش بیبدیلش در قانون گرانش و توضیح حرکت تمام اجسام و شاید بتوان گفت تمام کائنات، نقشی تاثیرگذار و تاریخساز است.
او با بررسی و تشریح بسیاری از پدیدههای طبیعی از جمله: «جزر و مد» (Tide)، مسیر پرواز (آن چیزی که مسیر حرکت ماهوارههاست)، «حرکت پرتابی» (Projectile motion)، «دنبالهدارها» (Comets)، «حرکت تقدیمی» (Precession) یا «پیشروی محوری» (Axial precession) و سایر پدیدهها، تردید در مورد درستی خورشید-مرکزی بودن منظومه شمسی را برای همیشه از بین برد.
یعنی آنقدر با ریاضیات مستحکم، این پدیده را نشان داد که دیگر کلیسا روی آن را نداشت که با نظریه خورشید-مرکزی مخالفت کند.
او نشان داد حرکت اشیاء روی زمین و اجرام آسمانی میتواند با اصول مشابهی محاسبه شود.
کتاب معروف نیوتن یعنی «اصول ریاضی فلسفه طبیعی» (The Mathematical Principles of Natural Philosophy) در سال ۱۶۸۷ منتشر شد؛ این کتاب به Principia هم معروف است.
در این کتاب، قانون گرانش (Newton’s law of universal gravitation) با جزئیات محیرالعقولی بیان شد. ۵۴ سال قبل از این کتاب، پاپ، گالیله را به این دلیل که گفته بود: «زمین دور خورشید میچرخد»، محکوم کرده بود. حالا نیوتن مدلی دقیق و واقعی از تمامی منظومه سیارات و همه اجرام آسمانی و زمینی ارائه داده بود.
نیوتن از اعضای «کالج ترینیتی» (Trinity College) و دومین دارنده کرسی مشهور ریاضیاتی «لوکاژین» (Lucasian Professor of Mathematics) یا در زبان فارسی «کرسی ریاضیات لوکاسی» در «دانشگاه کمبریج» (University of Cambridge) بود.
او فردی مذهبی بود که بر خلاف تعهد عمیقش به دین، با عقاید معمول مسیحیان مخالف بود؛ بهطوری که «تثلیث» یا «سهگانه باوری» (Trinity)، ]یکی از اعتقادات بنیادینِ بخش بزرگی از مسیحیت[ را در جمعهای خصوصی و دور از دیدگاه عمومی رد میکرد.
بر خلاف اعضای دانشکده کمبریج، در آن دوران از پذیرفتن دستورهای کلیسای مقدس امتناع میکرد.
علاوه بر کارهای مربوط به علوم ریاضی، وقت زیادی را برای مطالعه «علم کیمیا» (Alchemy) و «تاریخ تطبیقی کتاب مقدس» (Historicity of the Bible) صرف میکرد. بیشتر کارهای او در زمینه تاریخ کتاب مقدس، تا مدتها پس از مرگش منتشر نشد.
نیوتن در دوران بینظیری از تاریخ انگلستان زندگی کرد. آن زمان، انگلیس دوران پرشکوهی داشت. در آن دوره «انقلاب شکوهمند انگلستان» (Glorious Revolution) اتفاق افتاد. شخصیتهای کلیدی مانند «فرانسیس بیکن» (Francis Bacon)، «توماس هابز» (Thomas Hobbes)، «شکسپیر» (William Shakespeare) همگی در همین دوران انگلیس زندگی میکنند.
نیوتن فیلسوف
نیوتن از دیدگاه سیاسی و شخصیتی با «حزب ویگ انگلستان» Whigs: British political party)) گره خورده بود. در دوره کوتاهی در سالهای ۱۶۸۹ تا ۱۷۰۱ عضوی از پارلمان دانشگاه کمبریج بود. در سال ۱۷۰۵ توسط ملکه، نشانه شوالیه را دریافت کرد و در ۳ دهه پایانی عمرش در لندن، در جایگاههای «ضرابخانه سلطنتی» (Royal Mint) و همچنین «رئیس انجمن سلطنتی انگلستان» (President of the Royal Society) فعالیت میکرد.
حوزه کاری نیوتن، در آن زمان «فلسفه طبیعی» (Natural philosophy) نام داشت. دلیل این نامگذاری، کوشش برای فهم طرز کار طبیعت بود. همچنین در آن زمان هنوز میان «فلسفه» (philosophy) و «علم» (Science) تمایز جدی وجود نداشت و حتی تا قرن بعد از آن یعنی قرن ۱۸ میلادی هم همچنان وضع به همین منوال بود.
نیوتن درواقع حقانیت بینش «فیثاغورس» (Pythagoras) که مربوط به ۲ هزار سال قبل میشد را اثبات کرده بود. آن بینش این بود که تمام جهان مادی را میتوان با یک زبان واحد یعنی ریاضیات تبیین کرد. ریاضیات زبان خداست. زبانی است که خداوند جهان را با این زبان خلق کرده است.
دیگر جای تردیدی نمانده بود که سازوکار جهان مادی، بهواقع تابع قوانینی است که برای بشر قابل درک بوده و میشود آن را با معادلات ریاضی بیان کرد؛ از آنجایی که این معادلات پایدار و تغییرناپذیرند، برای نخستینبار انسان قدرت پیشبینی علمی پیدا کرده بود.
هسته مرکزی این استدلال این بود که با دانستن جزئیات کامل وضعیت فعلی هر مجموعهای از ذرات یا اجسام، میتوان با معادلات ریاضی وضعیت آیندهاش را در هر زمانی دقیقا پیشبینی کرد.
به نظر میرسد این استدلال در وادی امر، استدلالی مرتبط با جهان مادی، فیزیک و ریاضیات است؛ اما درواقع اثری که این استدلال روی فلسفه و علوم انسانی بعد از نیوتن گذاشت، اثری مهیبتر از جهان ریاضیات و فیزیک است.
فیزیک نیوتنی، منجر به مکانیک نیوتنی شده بود و مکانیک نیوتنی هم در ساخت ماشینآلات به کار رفته بود. موفقیتها محیرالعقول بود. زمینههای انقلاب صنعتی به وجود آمده بود. به نظر میرسید انسان، نهتنها در فهم نظری، بلکه بهصورت کاملا عملی فرمانروای طبیعت شده است؛ یعنی بهصورت سلطه بر طبیعت و بهرهگیری از آن. اما هنوز آن اثر یگانه و بیبدیل ظاهر نشده بود.
نیوتن فقط طرح بزرگ کائنات را آشکار نکرده بود؛ پیامدههای کار نیوتن در فلسفه و علوم انسانی مهیبتر بود.
بعد از نیوتن، فیلسوفها ناگزیر شده بودند علم جدید را به حساب بیاورند؛ یعنی هر توصیفی از واقعیت، میبایست واقعیتی را که علم آشکار کرده بود در خودش جای میداد.
هر شرحی از ماهیت شناخت و شیوه حصولش و مبانی آن، برای آن که از اعتبار برخوردار باشد، میبایست شامل علم هم میشد.
آن جایی که پای علم در میان بود از مرجعیت دیرین کلیسا و حکومت خبری نبود. حقیقت، دیگر هیچ ربطی به گفته این ۲ نهاد نداشت؛ اینطور شد که جایگاه قدرت و مرجعیتهای دیرین، اسطورهزدایی شده بود و این نهادها بهمرور نقش خودشان را در حیات فکری بشر از دست میدادند.
مردم به مبانی معتقدات خودشان شک کرده بودند. شک کردن تبدیل به یک ارزش شده بود و همین شک، تبدیل به نهاد علم شد. درواقع علم، مبتنی بر شک سازمانیافته شده بود.
سوالات جدیتری مطرح شد که مبانی علوم انسانی را برای همیشه تعیین کرد.
این سوالات این بود:
اگر حرکت هر مادهای در فضا تابع قوانین علمی است، وضعیت بدن انسان در این ساختار به چه صورت است؟
آیا مفهوم حیات را هم میتوان با قوانین علمی توصیف کرد؟
چیزی که ما آن را موجود زنده یا حیات هوشمند مینامیم، آیا فقط مشتی اتم و مولکول پیچیده در حال حرکت است که با قوانین علمی قابل توضیح و قابل پیشبینیاند؟
حرکات بدن، دستورات مغز، آیا تابع قوانین علمی است؟
آیا اختیار بدن ما دست خود ما نیست؟
اگر اینطور است پس یعنی دیگر چیزی به نام اختٌیار وجود ندارد؟
اگر اختیار در کار نباشد، پس اخلاق بیمعناست؟
اگر علم میتواند همه چیز را توضیح دهد، خدا چه جایگاهی در دنیا پیدا میکند؟
صدها سال بعد از نیوتن، فیلسوفها و دانشمندهای علوم انسانی و اجتماعی هنوز هم با این پرسشهای بنیادین مواجه هستند.
اینها همه آن چیزی است که به اسم «سوالات باز» میشناسیم؛ همان چیزی که در اپیزود اول به تعریفش پرداختیم.
نظریات نیوتن نهتنها برنامه علم، بلکه برنامه فلسفه را هم در عصر بعد از خودش رقم زد.
همزمان با نیوتن، در همین دوران، اندیشمند برجسته دیگری هم در حال نظریهپردازی بود؛ توماس هابز.
نیوتن علم انسانی
توماس هابز همزمان با نیوتن در حال بنیانگذاری مفهومی بود که امروز در علوم انسانی آن را با عنوان «ماتریالیزم متافیزیکی» میشناسیم. ] رجوع شود به Materialism یا مادهگرایی [ مفهومی که در سیاست، فلسفه و حتی روانشناسی، نقش پررنگی دارد. نگرشی ۱۰۰٪ مکانیکی به طبیعت. حتی ذهن بشر هم گونهای ماشین است. البته ماشینی انعطافپذیر که همه فرآیندهای مغزی در این ماشین اتفاق میافتد و این ماشین چیزی نیست جز حرکت مولکولها و مواد درون کاسه سر انسان.
مفاهیم بنیادین علم مدرن در حال شکلگیری بود. همزمان با پیشروی علوم طبیعی، علوم انسانی، جامعهشناسی، علم سیاست و حکمرانی نیز جلو میرفت.
توماس هابز، دست به نگارش اثری معروف زد. «لِویاتان» (Leviathan)؛ اثری که هابز در آن برای اولینبار مفهوم «وضع طبیعی» (State of nature) را توضیح داد.
همه این اتفاقات شاید عظیمترین دستآوردهای نابغه همه دورانها یعنی نیوتن باشد.
شاعر معروف انگلیسی (الکساندر پوپ) بیت دیگری هم درباره نیوتن دارد که در آن میگوید: «مظهر مرمرین ذهنی که دریاهای شگفت اندیشه را بهتنهایی، تا ابد میپیماید.»
بخش چهارم: (پرسش و پاسخ)
– پژمان نوروزی: جدای از نیوتن که به اختصار امروز راجع به او صحبت شد، رسیدیم به توماس هابز که از او هم نمیتوان به راحتی عبور کرد. او کسی است که تاثیر بسیار زیادی از نیوتن گرفت و تاثیر عجیبی روی دوران بعد از خودش گذاشت.
– امیرحسن موسوی: همینطور است. نیوتن، گالیله و دیگران، اینها پدران علم مدرن هستند که همه هم آنها را میشناسند؛ اما شاید واژه دقیقتر این باشد که اینها پدران علوم طبیعی مدرن هستند. اما توماس هابز قطعا یکی از پدرهای علوم انسانی مدرن است.
– پژمان نوروزی: وقتی راجع به «فلسفه طبیعی» صحبت میکنیم در حقیقت راجع به همان چیزی که امروزه «علم» میگوییم صحبت میکنیم؟
– امیرحسن موسوی: همینطور است. در آن دوران هنوز «فلسفه» و حتی «الهیات» از «علم» تفکیک نشده بود. آن تصوری که از کلیسا و دانشگاه داریم و این ۲ نهاد را جدا از هم و خیلی وقتها مقابل هم میبینیم، تصوری است که عامدانه توسط اندیشمندهای قرن ۱۹ میلادی ایجاد شد؛ به این دلیل که میخواستند اروپا را بهسمت «سکولاریسم» (Secularism) ببرند، یک دوگانه کاذبی در تاریخ اندیشه ایجاد کردند که کلیسا و علم همیشه در مقابل هم بودند؛ اما این تصور، یک تصور کاریکاتوری است.
– پژمان نوروزی: درست این است که بگوییم این ۲ تا نهاد اصلا یک نهاد بودند و از دل خودشان این مساله جوشیده و بیرون آمده است.
– امیرحسن موسوی: دقیقا همینطور است. دستکم تا قرن ۱۹ میلادی همینطور بود است. عمده دانشمندان بزرگ مانند گالیله، نیوتن، کوپرنیک و دیگران، متالهین ]پرستشکنندگان و عابدان[، فیلسوفها و الهیدانهای بزرگی هم بودند.
– پژمان نوروزی: این روزها موضوعی داریم به نام «علمگرایی» (Scientism) که بعد از صحبتهای امروز به نظر میآید ریشهاش برای دوره نیوتن باشد. علمگرایی به این معنا که هر چیزی را که میخواهیم خوب جلوه کنیم آن را به علم ربط میدهیم. برای مثال اگر میخوایم بگوییم این قهوه خوب درست شده است، میگوییم دانشمدها تاییدش کردهاند یا مثلا میگوییم دمآوری قهوه با شیوه علمی. گویا ریشه این موضوع به دوره نیوتن و کارهای نیوتن برمیگردد.
– امیرحسن موسوی: اشاره بسیار درست وبهجایی کردید. درواقع همین دوران است که علم جایگاه فعلی خود را پیدا کرد و این اوجگیری تا دوره پوزیتیویستهای منطقی (Positivist) ] رجوع شود به Positivism [، یعنی میانه سده بیستم به اوج خودش میرسد. اما در میانه سده بیستم ما دوباره در این اندیشه تامل کردیم. بعد از جنگ جهانی دوم و بمب اتم.
– پژمان نوروزی: انگار روی سیاه علم هم خودش را نشان داد و مردم کمی به این نتیجه رسیدند که علم، همه چیز نیست.
– امیرحسن موسوی: همینطور است و ساحت های معرفتی دیگر بشر هم جایگاه خودشان را دارند؛ میتوان گفت دقیقا اوج این علمگرایی از نیوتن تا اواسط قرن ۲۰ میلادی و پوزیتیویستهای منطقی و نگرشهای پوزیتیویستی به علم بود.
– پژمان نوروزی: نیوتن یک جمله معروفی دارد: ایستادن بر شانه غولها ] اصطلاح ایستادن بر شانههای غول (Stand on the shoulders of giants) استعارهای از «کشف حقیقت بر پایه اکتشافات پیشین» است. این استعاره به یکی از افسانههای اساطیر یونان برمیگردد که یک غول نابینا به نام «اوریون»، کوتولهای به نام «سدالیون» (Cedalion) را بر دوش خود حمل میکرد تا به او راه را نشان دهد. معروفترین استفاده از این تعبیر را آیزاک نیوتن در نامهای در سال ۱۶۷۶ به کار برده است: «اگر فاصله دورتری را دیدهام با ایستادن بر شانه غولها بوده است.» [ که به نظر میرسد چیزی که ما در پادکست بارها از آن با عنوان ۳۰۰ سال طوفانی نام بردیم، واقعا جمعی از غولها بودهاند؛ نه فقط در حوزه فلسفه طبیعی و علم، بلکه در سایر حوزهها مانند ادبیات، هنر و سایر رشتهها، افرادی پیدا شدند که هر کدام قلههایی همارتقاع و غولپیکری بودند که در یک مکان نسبتا محدود (انگلستان) و در یک بازه زمانی نسبتا محدودی حضور پیدا کردند.
– امیرحسن موسوی: فیلسوف معاصر و زنده آقای هابرماس (Jürgen Habermas) در اثر مشهورش یعنی «عرصه عمومی» یا «ساحت عمومی» (The Structural Transformation of the Public Sphere) شکلگیری مفهوم عرصه عمومی را در همان دوران میداند؛ یعنی جایی که دانشمندها، اندیشمندها، هنرمندها، زندگیشان و آن چیزی که عرضه میکردند، به حوزه عمومی گره خورد؛ پس از آن هم مفهوم رسانه شکل گرفت. آن چیزی که در ادبیات هابرماس بهعنوان حوزه عمومی بهش اشاره میشود به همین دوران برمیگردد.
کتابهای شکسپیر در همان دوران تیراژهایی داشت که ما هنوز در ادبیاتمان به آن اعداد نرسیدهایم؛ یا تیراژ بالای روزنامهها که همزمان شده بود با اختراع دستگاه چاپ.
کتابها و نشریات بهصورت عمومی منتشر میشد و عموم مردم به محصولات فکری دسترسی داشتند؛ همینها در واقع بذرهای شکلگیری حوزه عمومی بود.
بعد از آن به مرور مفهوم دموکراسی ظهور پیدا میکند. مفهوم «حق عموم مردم»؛ این که همه آدمها حقهایی دارند. این که همه انسانها حق اظهار نظر دارند؛ اینها مفاهیمی است که اولینبار در همان دوران شکل میگیرد و این برجستگان حوزه علم، فلسفه و اندیشه، همزمان با هم در حوزههای مختلف مانند ادبیات، هنر و غیره، شکل میگیرند و بروز پیدا میکنند.