۴. علم و شبه علم (۲)، مثال‌های تاریخی: مورد آفرینش گرایی

شماره چهارم پادکست فلسفه علم قصه‌ی علم و شبه‌علم را همچنان دنبال می‌کند. فرق میان نظرات داروین و فون دنیکن چیست که یکی اعتباری و اسم و رسمی دارد و دیگری با اینکه اسم و رسم دارد، چندان معتبر نیست؟ فلسفه‌ی علم از سری پادکست‌های جایزه چراغ است. پادکستی برای آنهایی که دغدغه‌ی دانستن دارند.

 

قسمت چهارم پادکست فلسفه علم

موضوع این قسمت: علم و شبه علم (۲)،مثال های تاریخی: مورد آفرینش گرایی

راوی: امیرحسن موسوی

با حضور: پژمان نوروزی و سیاوش صفاریان‌پور

ویرایش متن پیاده‌سازی شده: فاطمه فتح‌تبار

 

خلاصه‌ای از مباحث مطرح شده در این قسمت:

آیا علم توسط، گروهی مرموز مصادره شده است تا تفسیر انسان درباره جهان را صرفا به‌سوی مورد‌نظر خود ببرد؟

به همین دلیل این گروه مرموز آنچه غیر مسیر خود است را با برچسب شبه‌علم کنار می‌زنند.

تفاوت چارلز داروین با اریک فون دنیکن Eric Anton Paul Von Daniken چیست؟

مرز علم و شبه‌علم کجاست؟

فلسفه علم

دادگاه علم و شهادت مایکل روس

 

 

در تورات آمده است که گونه‌های مختلف حیاط و زمین و خورشید و تمام اجزای کیهان یک‌باره یا دفعتا آفریده‌شدند.  1920 ایالت تنسی رسما اعلام کرد که درس‌دادن نظریه تکامل به این دلیل که در مقابل نثر صریح تورات قرار دارد، غیر‌قانونی است.

علم پیش‌رونده است، یعنی در طول زمان چیزهایی به آن اضافه و کم می­شود و این اتفاقی است که برای شبه علم نمی افتدد. ‌فون دنیکن ادعای اصلی اش  این است که اهرام ثلاثه مصر کار افراد زمینی نیست.

اندیشه‌ی طالع‌بینی و اینکه اوضاع و احوال افلاک بر سرنوشت انسان‌ها و اتفاقات زمینی اثر می­گذارد یک اعتقاد بسیار ریشه دار است.

چرا جان اسکوپوس معلم زیست‌شناسی در ایالت تنسی آمریکا در سال 1920محکوم شد؟ به این دلیل که در مدرسه تکامل درس می­داد.

در اپیزود قبل ما درباره علم و شبه‌علم صحبت کردیم. در این اپیزود چند مثال را بررسی می‌کنیم تا ببینیم نسبت آن هابا علم و شبه‌علم چیست؟ مورد اول ،مورد آفرینش‌گرایی در آمریکاست که در حال حاضر هم بحث رایجی در نظام آموزشی آمریکا است، آیا باید در مدارس فقط تکامل درس داده بشود؟ آیا نباید در مدارس تکامل درس داده بشود؟ آیا باید در مدارس هم تکامل و هم آفرینش‌گرایی درس داده بشود؟ یا اینکه باید آفرینش‌گرایی رو به زبان علم امروز تبدیل کرد؟ کاری که انجام شده است و به آن می­گویند طراحی هوشمند و طراحی هوشمند باید اجازه داشته باشد که در مدارس تدریس شود؟ این‌ها سوالاتی است که نظام تعلیم و تربیت در آمریکا  در حال حاضر با آن مواجه است و این نشان می‌دهد که موضوع علم و شبه‌علم صرفا یک موضوع انتزاعی و یا یک سرگرمی فلسفی نیست، بلکه موضوعی است که در خیلی از مواقع موضع ما را نسبت به آن نظام آموزشی مشخص می‌کند. و مشخص‌شدن نظام آموزشی یعنی آینده بشر.

 

مقدمه:

آفرینش گراها معتقدند که آن چیزی که در کتاب مقدس به‌خصوص در تورات درباره آفرینش دفعی جهان گفته شده است، مطلقا درست است، یعنی کلمات تورات همان‌طوری که هستند درست هستند و درباره امور واقعی جهان صحبت می­کنند، آن‌ها فقط جملات سمبلیک نیستندبلکه آن‌ها امور واقعی هستند که درباره شکل‌گیری جهان صحبت می­کنند در تورات آمده که گونه‌های مختلف حیات و زمین و خورشید و تمام اجزا کیهان یک‌باره آفریده شدند و تغییرات جغرافیایی را باید بر اساس آن چیزی که در کتاب مقدس آمده است توضیح داد، مثلا یک پدیده‌ای مثل طوفان نوح یک واقعه تاریخی  است که باید پدیده‌های زمین‌شناسی بر اساس طوفان نوح توضیح داده شوند. این جان‌کلام و هسته‌ی مرکزی استدلال آفرینش‌گرا‌هاست. وقتی چارلز داروین نظریه تکامل را ارائه داد، همیشه این نظریه، نظریه مناقشه‌آمیز بود، چون مشخصا در مقابل متن صریح تورات قرار داشت. برگردیم به قصه جان اسکوپوس در سال 1920ایالت تنسی رسما اعلام کرد که درس‌دادن نظریه تکامل به این دلیل که در مقابل نثر صریح تورات قرار دارد، غیر قانونی است و به همین دلیل جان‌اسکوپوس محکوم شد. از 1920در اکثر ایالت‌های آمریکا تدریس تکامل به‌عنوان یک نظری علمی ممنوع بود و آمریکایی‌ها معتقد بودند که ما باید در مدرسه هایمان به بچه‌ها اصول آفرینش‌گرایی را آموزش بدهیم. این موضوع به همین منوال ادامه داشت تازمان اوج‌گیری جنگ سرد،در جنگ سرد آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیدند که نظام آموزشی آن هادر مقایسه با نظام آموزشی شوروی، نظام عقب‌افتاده ای است و باید نظام آموزشی خودشان را مورد بازنگری جدی قرار بدهند، یکی از اصولی که در بازنگری نظام آموزشی خود مد‌نظر قرار دادند، جلوگیری از نفوذ مذهب در آموزش بود. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که موضوعی باید در مدارس به‌عنوان علم به بچه‌ها آموزش داده شود، که ناشی از علمی باشدکه درکلام دانشمندان باشد نه در مذهب یا در کتاب مقدس، با همین رویکرد آن‌ها تصمیم گرفتند که نظریه داروین را به کتاب‌های درسی برگردانند و رسما اعلام کردند که آفرینش‌گرایی موضوعی غیرعلمی است.

از وقتی‌که چنین تصمیمی در نظام آموزشی آمریکا گرفته شد، مسیحی‌های تندرو تلاش کردند ، که با نزدیک‌شدن با راست‌گراهای آمریکایی، خوانش جدیدی از آفرینش‌گرایی به وجود بیاورند که این خوانش جدید قابل‌توجیه با مشاهدات و اصول علمی باشد. سال 1982مسیحی‌ها و راست‌گراهای آمریکایی توانستند اولیای امر در ایالت ارکانزای آمریکا را قانع کنند که آفرینش‌گرایی می‌تواند علم باشد و از آن می‌توانیم خوانشی داشته باشیم که منطبق بر مشاهدات علمی باشد و 1982دوباره آفرینش‌گرایی به کتب درسی آمریکا برگشت. بعد از این اتفاق دانشمندها اعتراض کردند در ایالت آرکانزا، موضوع را به دادگاهی سپرد که بررسی کند و به این سوال پاسخ دهد که آیا آفرینش‌گرایی با زبان علم امروز قابل تبیین و قابل بازگویی هست یا خیر؟ دادگاه تشکیل شد و اتفاق جالبی افتاد، مایکل روس Michael Ruse فیلسوف علم، به این دادگاه دعوت شد تا برای قاضی بگوید که چه چیزی علم هست و چه چیزی علم نیست. مایکل روس در پاسخ به این سوال به چند قاعده و معیار کلی اشاره کرد که شامل :

علم، آن چیزی است که از لحاظ تجربی آزمون‌پذیر باشد

علم نتایج موقتی دارد، غیر یقینی است و همیشه بایددر معرض تجدید‌نظر باشد.

علم نمی‌تواند چیزی بگوید که اگر هر اتفاقی بیافتدد همیشه درست باشد.

گزاره‌هایی که مایکل روس در دادگاه بیان کرد هر‌کدام ما ر ا به یکی از مکتب‌های فلسفی می برد، آنجایی که گفت به لحاظ تجربی آزمون‌پذیر باشد، باید یاد تجربه‌گراها بیافتیم ،جایی که گفت نتایج موقتی و غیر‌یقینی و همیشه در معرض تجدید نظر هستندما را یاد نظر پوپر درباره‌ی علم می اندازد. بعد از اینکه این ویژگی‌ها را مایکل روس برای علم اعلام کرد، دادگاه به این نتیجه رسید که این ملاک‌ها به ما می­گویند که آفرینش‌گرایی، علم نیست و آفرینش‌گرایی مجددا از کتب درسی ایالت آرکانزا حذف شد. این کشمکش همان زمان خاتمه پیدا نکرد. آفرینش‌گراها با ورژن جدیدی تحت عنوان طراحی هوشمند آمدند و دوباره در بعضی از ایالت‌های آمریکا، طراحی هوشمند به کتاب‌های درسی برگشت و همین امروز هم در آمریکا یکی از بحث‌های داغ است. مایکل روس بعدها چند ویژگی دیگه هم اضافه کرد مثلا گفت: علم پیش‌بینی می‌کند، شبه‌علم نمی‌تواند این کار را انجام بدهد، علم وضوح و روشنی دارد، هر چیزی که در آن به کار می‌­رود هر کلمه و هر عبارتی دقیقا تعریف می­شود، توسل به نیروها و مفاهیمی که قابل سنجش نیستند،در علم اتفاق نمی‌افتدد و در‌نهایت گفت: علم پیش‌رونده است، یعنی در طول زمان به موردی اضافه و کم می­شود یا جرح و تعدیل می­شود و این اتفاقی است که برای شبه علم نمی افتدد.

بخش دوم

همان‌طور که در اپیزود قبل گفتیم موضوع Demarcationیا مسئله‌ی تحدید مسئله بسیار مهمی در نیمه اول قرن بیستم برای فیلسوفان، فیلسوفان علم همین‌طور دانشمندان بود. اجازه بدید به دو مثال دیگه هم بپردازیم. احتمالا کتاب ارابه خدایان فون ‌دنیکن رو بسیاری از شنونده‌های این پادکست شنیدند فون دنیکن ادعای اصلی اش این‌ است که اهرام ثلاثه مصر و بسیاری از بناهایی که امروز برای ما وجود شان اعجاب برانگیز است از دوره‌های باستان به‌جا ماندن کار افراد زمینی نیست، یعنی در‌واقع آن‌ها را زمینی‌ها نساخته اند. به این دلیل که چنین عظمتی، چنین دقتی در ساختار و چنین پیچیدگی در معماری کاری نیست که از عهده‌ی افراد زمینی، به‌خصوص در آن عصر که دانش و تکنولوژی به چنین پیشرفتی نرسیده بود، بر‌بیاید و از همین جا به این نتیجه می‌رسد که ما باید باور داشته باشیم موجودات فرازمینی به زمین آمدن و در ساخت اهرام مصر به آدم‌ها کمک کردند.

چه اتفاقی باعث می­شود که چنین ادعایی توسط باستان­شناسان یا زمین‌شناسان جدی گرفته نشود، چنین ادعاهایی چه ویژگی‌هایی  دارند که این تلقی را در باستان‌شناس‌ها به وجود می­آورند که حرف‌هایی که فون دنیکن می­زند، شبه‌علم است بعضی از جواب‌هایی که می­توان داد، به این شکل است که فون دنیکن در نظریه‌اش فقط به شواهد موید اشاره می‌کند و سراغ شواهدی که نظریه خودش را تایید نمی‌کنند نمی رود فون­دنیکن به گزارش‌هایی که افراد غیر‌متخصص استناد می‌کند، مثلا سراغ رصدی می‌رود که غیر‌منجم‌ها، آن را گزارش کردند، غیر‌منجم‌هایی که شاید فرق ستاره و سیاره یا دنباله‌دار را به‌درستی در آسمان تشخیص ندهند و در‌واقع خیلی از پدیده‌های نجومی را یک پدیده خارق‌العاده در نظر بگیرند. نکته آخری که در گزارش‌های فون دنیکن است، این است که گزارش‌ها اصولا تکرار‌پذیر نیستند و قابلیت آزمون مشترک و بین‌الاذهانی ندارند، به این معنا که من نمی‌توانم شرایطی را در نظر بگیرم یا شرایطی را ایجاد کنم که مشاهدات فون دنیکن را مجددا تکرار کنند. اصطلاحا در فلسفه علم می‌گوییم که گزارش را گزارشات شبه‌علمی، تکیه بر تک‌نگاری‌های شخصی هستند و نه مطالعات سازمان‌یافته تکرار‌پذیر و جهان‌شمول  ویژگی‌های عمومی شبه‌علم به این شکل هستند که نظریه فون دنیکن هم شامل این می­شود.

یک مثال دیگر هم در مورد طالع ‌بینی بررسی کنیم، اندیشه طالع‌بینی، و اینکه اوضاع و احوال افلاک بر سرنوشت انسان‌ها و اتفاقات زمینی اثر می­گذارد یک اعتقاد بسیار ریشه‌دار است. ما می‌توانیم ریشه‌های آن را در 700 سال پیش از میلاد پیگیری کنیم و تا امروز هم بعضی از افراد چنین اعتقادی دارند.

طالع‌بینی هم واجد بسیاری از ویژگی‌های شبه‌علم است، مثلا مشخص نیست که ستاره‌ها یا بس سیاره‌ها با چه ساز‌و‌کاری بر سرنوشت آدم‌ها اثر می­گذارند یا طالع­بین ها  به این سوال پاسخ نمی‌دهند که چطور فقط سیارات که از قدیم انسان‌ها می‌شناختند بر سرنوشت انسان اثر‌گذار است چرا نپتون یا پلوتو یا کهکشان آ‌ندرومدا که محصول  علم مدرن و اخترشناسی مدرن هستند، بر سرنوشت انسان‌ها تاثیر نمی‌گذارند یا مشخص نیست که این تاثیر بر اساس چه نیروهایی است؟ آیا همان گرانشی که نیروی گرانشی که در فیزیک مطرح می‌شود یا نیروی الکترومغناطیس این تاثیر را ایجاد می‌کند و در‌آخر طالع‌بینی به نظر می‌رسد که یک علم پیش‌رونده نیست، دچار جرح و تعدیل نمی­شود، دچار اصلاحات اساسی نمی­شود. در‌حالی‌که ویژگی علم این است که علم معرفتی غیر‌یقینی است که مدام ما دست به اصلاحش می‌زنیم و مدام دانشمندان به خطاهای خودشان در گذشته اشاره می‌کنند و سعی می‌کنند با مشاهدات و نظریات امروزی‌تر تبیین‌های جدیدی اشاره بدهند. این ویژگی هم در طالع‌بینی نیست.

اما آیا قضیه به همین سادگی است؟ آیا فقط شبه‌علم است که چنین ویژگی‌هایی دارد؟ و علم هیچ‌کدام از این ویژگی‌ها را ندارد؟ واقعیت تلخ این است که علم هم همین ویژگی‌ها را بعضی وقت ها دارد. مثلا خیلی از نظریه‌های علمی در کار پیش‌بینی نیستند، نظریه‌های زمین‌شناسی، باستان‌شناسی یا بعضی از شاخه‌های زیست‌شناسی اساسا گذشته‌نگرند و کاری به پیش‌بینی ندارند. اگر ما بگوییم که شبه‌علم پیش‌بینی نمی‌کند و علم پیش‌بینی می‌کند، بسیاری از نظریه‌های علمی هم پیش‌بینی نمی‌کنند یا خیلی وقت‌ها برخی از مفاهیمی که در علم به کار می‌روند خیلی واضح و روشن نیستند. در نظریه ریسمان بسیاری از واژه‌ها، واژه‌های روشن و مشاهده‌پذیر نیست یا در تاریخ علم بسیاری از نظریه‌های علمی ما در ابتدا واژه‌هایی را استفاده می‌کردیم که به‌درستی برای ما روشن نبود. مثلا الکترون، وقتی ما در ابتدای قرن بیستم از الکترون صحبت می‌کردیم نمی‌دانستیم که الکترون دقیقا چیست؟ نظریه‌های بعدی کوانتوم بود که معنای الکترون را برای ما به‌روشنی مشخص کرد.

به‌هر‌حال کار تمایز علم از شبه‌علم به همین سادگی‌ها نیست، و ماجرای این تفکیک موضوعی است که همین امروز هم محل بحث است، اگرچه به اندازه اوایل قرن بیستم بحث نمی­شود و امروز یک موضوع خیلی داغی درفیلسوفان علم نیست.

اواسط قرن بیستم ما با این سوال مواجه شدیم که آیا از اساس می­شود خصوصیتی را پیدا کرد که جامع همه­ی فعالیت‌های موسوم به علم باشد و مانع هر چیزی باشد که ما به آن غیر علم می­گوییم. کوپر تصور می‌کرد که این پرسش پاسخش اری است. فرض پوپر این بود که علم دارای خصوصیاتی ذاتی است، با مشخص‌کردن آن‌ها ما می‌توانیم حوزه‌ی علم را از شبه‌علم تفکیک کنیم. اما بعدها ویتکنشتاین فیلسوف جذاب، شگفت‌انگیز و مرموز اتریشی به ما نشان داد که مجموعه‌ی خصوصیات ثابتی وجود ندارد که بر اساس آن مجموعه خصوصیات ثابت بتوان یک بازی را تعریف کرد و علم هم یک بازی زبانی است. بازی‌های زبانی معمولا مجموعه‌ای سردستی از خصوصیات را دارا هستند که بیشتر بازی‌ها بیشتر آن خصوصیات را دارند. یعنی ما هرگز نمی‌توانیم تعریف کنیم که یک بازی دقیقا دارای چه ویژگی‌هایی است. هر تعریفی که از بازی ارائه بدهیم همواره می­توان بازی‌هایی را پیدا کرد که بازی باشند و آن خصوصیات را نداشته باشند.

پرسش و پاسخ:

پژمان نوروزی: یکی از مخالفت‌هایی که با گفته‌های این‌چنین رو به‌رو می­شویم این است که مثلا شبه‌علم یک برچسبی شده است دست علمی‌ها، کسانی که علم رادوست‌ دارند و شیوه‌ی علم را می‌پسندند و هر چیزی را که موافق تعریف خودشان نباشد را انگ شبه‌علمی می‌زنند؟ آیا واقعا اینطوری است؟ یعنی به‌خاطر انحصار‌طلبی علمی‌هاست که شبه‌علم انقدر گوشه رینگ می افتد یا اینکه نه؟ واقعا اصلا روش‌شناسی آن ایراد دارد؟. من چرا نبایدبه فو‌ن دنیکن و طالع‌بینی علاقه و اعتقاد داشته باشم، حالا می­توانم علاقه‌مند باشم چرا نباید به آن اعتقاد داشته باشم؟

امیرحسن موسوی:ما یک‌ سمت طیف را گفتیم اجازه بدهید سر دیگر طیف را هم بگوییم و آن Sientismیا علم‌گرایی؟. علم‌گرایی هم خطر دیگری است که ما را تهدید می‌کند، ما همه حوزه‌های معرفتی بشر را خلاصه کنیم، در علم تجربه‌ای و هیچ شانی برای حوزه‌های معرفتی دیگر قائل نباشیم ،من با این اصلا همدل نیستم، خدمتی که ادبیات، هنر ادیان، فرهنگ، حوزه‌های مختلف علوم انسانی که در حیطه‌ی علم تجربی نیستند شاید آن‌ها باشند که به زندگی ما معنا بدهند ایجاد ارزش می‌کنند، معنایجادمی‌کنند. باید این خطر را هم اشاره کنیم که ما اگر از شبه علم انزار می­دهیم به شبه‌علم  نهیب میزنیم که فریب شبه علم را نخورید باید وارد حیطه‌ی دیگری هم نشویم که آن هم به همین اندازه خطرناک است و آن علم‌گرایی است، علم‌گرایی به این معنا که ما اصالت مطلق به علم دادن و هیچ چیز معناداری جز علم تجربی قائل نبودند.

شاید فلسفه علم همین یکی از مهم‌ترین اهدافش همین انذارها است. یعنی وقتی‌که تکلیف آن را مشخص می‌کند یک نهیب هم به ما میزند که مواظب باشیم، از اینور بوم نیفتی و این تعادل حفظ شود،اما چرا من تاکید دارم شبه علم را از نا‌علم جدا کنم. به این دلیل که من معتقدم شبه‌علم در‌نهایت باعث جهل و تاریکی می­شود، شعله‌های نادانی را روشن می‌کند. مثال روغن بنفشه رو به‌خاطر بیاورید، می‌تواند خطرات جدی برای ما ایجاد کند. به این دلیل که فون دنیکن از نظر من شبه‌علم است.

پژمان نوروزی:پس به عبارتی، این برچسب شبه‌علم چیزی نیست که به هر چیز غیر‌علمی زده شود دقیقا شبه‌علم  نا‌علم‌ها سر جای خودشان هستند و فکر می‌کنم توی اپیزود قبلی بود که می‌گفتی که این ها محترم هم هستند. یعنی وقتی ما راجع‌به معرفت دین صحبت می‌کنیم به‌عنوان یک شیوه معرفتی داریم ازآن نام می‌بریم و استفاده می‌کنیم. به قول تو حتی می‌تواند به زندگی ما معنی بدهد، انگیزه بدهد.

شبه‌علم یک موضوعی در ردیف سایر نا‌علم‌ها نیست؟

امیرحسن موسوی: آره، برای مثال ،شبه‌علم. مثلا عرفان کوانتومی، مولانا، شما می‌توانید یک مولانا‌پژوه باشید و لذت ببرید از شعر مولانا و در حوزه ادبیات و در مولانا غرق شوید و لذت ببرید. خودمم یکی از علاقه‌های جدی مولانا است. اما وقتی میگوییم عرفان کوانتومی مولانا وقتی قرار است یک سری مفاهیم را به یعنی پیامتون و عرفان و هر سه تا رو بهم ربط بدهیم و اینا شیادی هم می‌کنند. این‌ها به روش‌های غیرمشروع پی کسب درآمد هم هستند، یا مثلا فرض کنید که یک بیمار سرطانی را از درمان‌های مرسوم حوزه‌ی پزشکی را جدا ‌کنیم بعد بگوییم شما برو سراغ مثلا طب تب‌های آلترناتیو هومیوپاتیHomeopathy انجام بده یا برو سراغ طب‌های عجیب‌غریب.

پژمان نوروزی:در این اپیزود، شما کمر همت ‌بستی که مخالف های خودتو خیلی پررنگ‌تر بکنی، من بحثو تموم کنم، به نظرم الان این تکلیفش را با خودمان و با شنونده‌های پادکست معلوم کردیم. فقط من یک چیزی را دوست داشتم بگویم که همین جا به‌عنوان نکته پایانی بگویم که وقتی مثلا راجع‌به طالع‌بینی صحبت کردیم به‌عنوان یک‌شبه‌علم. خب. حالا شاید به‌خاطر علاقه و دانایی بیشتر، حوزه‌ای که ماها کار می‌کنیم، به اختر‌بینی نسبتش داریم. طالع‌بینی شامل همه انواع دیگرش هم می‌شود. کف بینی فال، نخود و فال، قهوه، فال ورق و و هر چیز دیگری از این دست.

 

از طریق پلتفرم‌های زیر فلسفه علم را دنبال کنید: