سال 1962 کتاب بسیار جنجالی و پرسروصدای ساختار انقلابهای علمی توسط تامس کون (Thomas Kuhn) نوشته شد. کون تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهی فیزیک تا مقطع دکتری به پایان رساند و از حوزه فیزیک به تاریخ علم علاقهمند شد. و بعدها هم فلسفه علم و درنهایت یکی از مشهورترین فیلسوفان علم قرن بیستم بود. 1957، اولین کتاب خودرا با عنوان انقلاب کوپرنیکی منتشر کرد و در سال 1962کتابی که برایش شهرت بیسابقهای آورد و یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ علم و فلسفه علم است را منتشر کرد. کتاب ساختار انقلابهای علمی نهتنها در حوزه فلسفه، بلکه در حوزهی جامعهشناسی ،علوم سیاسی و در سایر حوزههای علوم انسانی تاثیر بیسابقهای داشت. عبارت پارادایم هم در این کتاب اولینبار بیان شد. همان کلمهای که امروزه خیلی از ماها از آن استفاده میکنیم.
قسمت چهارم پادکست فلسفه علم
موضوع این قسمت: انقلابهای علمی، پارادایم و تامس کون
راوی: امیرحسن موسوی
با حضور: پژمان نوروزی و سیاوش صفاریانپور
ویرایش متن پیادهسازی شده: فاطمه فتحتبار
خلاصهای از مباحث مطرح شده در این قسمت:
آیا علم مسیری ممتد است که روند فهم مسائل را در طول زمان میسر میسازد؟
مسیر تغییر نگرش در علم چگونه است؟
آیا هر نظریه جدید، شاخهای بر درختی تنومند است یا نهالی تازه؟
امیرحسن موسوی پژوهشگر فلسفه علم اینبار به سراغ پارادایم میرود و به ما میگوید: تغییر پارادایم چگونه و چه وقت رخ میدهد؟ در این بین تامس کون Thomas Samuel Kuhnچه میگوید؟
متافیزیک به پیشفرضهای بنیادی ما در علم گفته میشود.
ما با انقلابهای علمی که رخ میدهد، دچار شیفت پارادایم میشویم؟
علم الزاما فعالیت عقلانی نیست؟
فیزیک ارسطویی یک پارادایمی است که هزار سال در سراسر دنیا بر جامعه علمی حاکم بود.
مقدمه:
پارادایم Paradigmکه این واژه اولینبار در نیمه دوم قرن بیستم اختراع شد،سال 1962کتاب بسیار جنجالی و پرسروصدای ساختار انقلابهای علمی نوشته تامس کون، تامس کون سال 1922در آمریکا به دنیا آمد. تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهی فیزیک تا مقطع دکتری به پایان رساند و از حوزه فیزیک به تاریخ علم علاقهمند شد. و بعدها هم فلسفه علم و درنهایت یکی از مشهورترین فیلسوفان علم قرن بیستم بود. 1957، اولین کتاب خودرا با عنوان انقلاب کوپرنیکی منتشر کرد و در سال 1962همونطورکه گفتیم کتابی که برایش شهرت بیسابقهای آورد و یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ علم و فلسفه علم است را منتشر کرد. کتاب ساختار انقلابهای علمی نهتنها در حوزه فلسفه، بلکه در حوزهی جامعهشناسی ،علوم سیاسی. در سایر حوزههای علوم انسانی تاثیر بیسابقهای داشت. عبارت پارادایم هم در این کتاب اولینبار بیان شد. همان کلمهای که امروزه خیلی از ماها از آن استفاده میکنیم.
اگرچه خود تامس کون هم تعریف دقیقی از پارادایم ارائه نداده است و یکی از انتقاداتی که به او وارد است که از واژه پارادایم به معناهای مختلف استفاده میکند و این یک جرم نابخشودنی برای فیلسوفان علم هست. فیلسوفان علمی که معتقدند که دقت در استفاده از کلمات یک اصل تخطیناپذیراست.
بخش اول:
بهطور خلاصه میتوان گفت: پارادایم مجموعهای از نظریهها، باورها، مسائل و روشهای مشترکی است که بین یک جامعهی علمی وجود دارد. مقصود از جامعهی علمی صرفا فیزیکدانان دانشکده نیستند، بلکه فرهنگ عمومی که بر فیزیک یک عصر یا بر زیستشناسی ،جامعهشناسی یک دوره وجود دارد، بذارید با یک مثال عبارت پارادایم روشنتر کنیم. مثلا وقتی ما میگوییم پارادایم نیوتونی مقصودمان، فقط نظریه مکانیک یا گرانش نیوتون نیست، بلکه مجموعهی آن باورهاییست که فیزیک نیوتنی درباره عالم دارد. مجموعهای از متافیزیک و فرهنگی است که دانشمندان عصر نیوتون با آن باورها و با آن عینک به جهان نگاه میکردند. مجموعهای از باورها، متافیزیک و اندیشههایی که از حدود قرن شانزدهم تا اوایل قرن بیستم و اواخر قرن نوزدهم ادامه داشت. یا همینطوردر فیزیک ارسطویی به همین شکل است، فیزیک ارسطویی یک پارادایمی است که هزار سال در جامعه علمی سراسر دنیا حاکم بود. البته حواسمان باشد که متافیزیک به معنای آن متافیزیکی که در عرف استفاده میشود نیست یا مقصود اون شبهعلم یا ماورالطبیعه نیست. متافیزیک به پیشفرضهای بنیادی ما گفته میشود. مثلا این اعتقاد که فضا مطلق است، یک پیشفرض متافیزیکی است برای مکانیک نیوتونی. هیچ دانشمندی در عصر نیوتون و چهارصد سال پس از اون تصوری جز مطلقبودن فضا نداشت. و این یک باور متافیزیکی به عالم هست. حتی علم مدرن هم بر پایه باورهای متافیزیکی استوار است. مثلا وقتیکه ما معتقدیم قوانین طبیعت در همهقسمت های عالم یکسان است این یک باور متافیزیکی است که فیزیک مدرن همین امروز بهش اعتقاد دارد.
تامس کون دربخش مقدمه کتاب ساختارهای انقلاب علمی معتقداست که آن تصویری که کتابهای درسی از روند پیشرفت علم به ما ارائه میکنند، تصویر عمیقا نارسا و معوجی است. اینطور نیست که علم در طول چند هزار سال گذشته قدم به قدم پیش رفته باشد و غولها بر شانههای هم دیگر ایستاده باشند و افقهای علمی را گسترش داده باشند. بلکه هر دانشمندی در یک پارادایم علمی زندگی میکرده است و ما با انقلابهای علمی که رخ میدهد دچار شیفت پارادایم می شویم
تامس کون معتقد است که پیشرفت علم شامل مراحلی است.مرحله اول که تامس کون به آن میگوید پیش علم اجازه بدید. مراحلی که تامس کون معتقده که در مسیر پیشرفت علم اتفاق میافتد فهرست وار اشارهای بکنیم و بعد وارد هرکدام بشویم. این مراحل شامل اول پیش علم، دوم علم متعارض، سوم حل معما در برابر حل مسئله ،چهارم ناهنجاریها و بحران پنجم انباشتهشدن بحران و انقلاب و ششم هم تثبیت پارادایم جدید است. خیلی شبیه اتفاقی که در یک اجتماع رخ میدهد و حوادثی رخ میدهد که منجر به انقلاب و تغییر رژیم سیاسی میشود.
مرحله اولی که تامس کون به آن پیش علم میگوید درواقع اتفاقاتی است که هرکدام از دانشمندان مجزا آن را رقم میزنند. هیچ چهارچوب پذیرفتهشده عمومی وجود ندارد. هر دانشمندی مسئله خاصی برایش، مهم است، متد خودش را دارد، از روشهای خاص خودش استفاده میکند و اجماع علمی وجود ندارد. شاید در ابتدای تمدن وقتیکه کسوت دانشمندی وجود نداشت و افراد جداگانه نظریهپردازی میکردند و علم سازمانیافتهای وجود نداشت را دوره پیش علم میگویندو یا در دوره معاصر به حوزههایی از علم اشاره کرد که حوزههای جدیدی هستند و هنوز ساختارهای درستی برایشان تعریف نشده است.
تامس کون معتقداست که پس از این دوره یک دوره دیگری به وجود میآید به اسم علم متعارف، علم متعارف، دورهای است که نظریهها منسجمتر شدند دانشمندها با عینک واحدی به دنیا نگاه میکنند. مسائل مهم برای اکثریت جامعه علمی، مسائل یکسانی است. یک اجماع کلی در این دوره وجود دارد،در دوره علم متعارف که خیلی دوره طولانی هم است، مثلا از اواخر قرن هفدهم، تا ابتدای قرن بیستم فیزیک نیوتونی فیزیک متعارفی بود و دانشمندان در دوره علم متعارف به سر میبردند. در این دوره کون معتقداست که دانشمندان به حل معما در برابر حل مسئله مشغول هستند ، یعنی درواقع، یک پازل یا یک معمایی را حل میکنند. مسئلهای را حل نمیکند. تفاوت پازل و مسئله رو تامس کون اینطور توضیح میدهد که شما وقتی یک پازلی را میچینید یا یک معمایی را حل میکنید میدانید که یک جواب نهایی وجود دارد و شما در یک قالب مشخصی به دنبال حل آن معما هستید. اینطور نیست که یک معما جوابی نداشته باشد یا یک پازل به هیچ شیوهای قابل چیدن نباشد. اما در مقابل مسئله، سوالی است که ما نمیدانیم که این پاسخ نهایی اساسا داردیا ندارد، یا اگر پاسخ نهایی هم وجود دارد روش حل آن چیست؟
دانشمندان در دوره علم متعارف معماهای علم را حل میکنند و اگر با مسئلهای هم مواجه بشوندآنها را کنار میگذارند یا معتقدند که موضوعات اصلی نیستند. این اتفاق سالها ادامه پیدا میکند یا بعضا میتواند صدها سال ادامه پیدا کند تا مسائل بهقدری زیاد شود که تبدیل به بحران یا ناهنجاری بشوند بحران برای علم متعارف آنجاست که یک شخصیت انقلابی ظهور میکند و پارادایم را تغییر میدهد، متافیزیک را تغییر میدهد. یعنی نهتنها همه معماها را حل میکند بلکه یک پاسخی داردبرای مسئلههای بزرگ و این پاسخ به مسئلههای بزرگ ما را وارد یک دوره جدید یا یک پارادایم جدیدی میکند، اتفاقی که نیوتن برای فیزیک ارسطویی رقم زد یا کوپرنیک برای نجوم بطلمیوسی رقم زد یا آنیشتین برای فیزیک نیوتونی رقم زد و این تغییر پارادایم منجر به یک انقلاب میشود و مارا وارد یک دوره جدیدی میکند و یک پارادایم جدید به وجود میآید و بعد از مدتی پارادایم جدید هم تثبیت میشود همین چرخه دوباره ادامه پیدا میکند. پارادایم جدید معماهایی را حل میکند، پیش میبرد و دوباره دچار مسائل جدید و بحرانهای جدیدی میشود که قادر به حل کردن آن نیست و همینطور بعد دوباره یک انقلاب بعدی به همینشکل بوجود می آید. تاریخ علم ادامه پیدا میکند و تا ابد پیشرفت علم ادامه خواهد داشت.
بخش دوم:
استدلال تامس کون تبعات مهمی هم دارد مثلا یکی از موضوعاتی که تامس کون در کتاب ساختارهای انقلاب علمی مطرح میکند، موضوع قیاسناپذیری پارادایمها است تامس کون معتقد است که اینطور نیست که بشود دو پارادایم مختلف را با هم اساسا مقایسه کرد و گفت که یکی پیشرفتهتر از دیگریست یا حتی عقلانیتر از دیگریست، درست مثل دو تا فرهنگ که قابلمقایسه نیستند یا دو سلیقه یا دو مد که بهطور عقلانی نمیشود دست به انتخاب یکی زد. در مورد پارادایمهای علمی هم کون همچین اعتقادی دارد و معتقد است که اساسا اینها ترجمهپذیر به هم نیستند، یعنی اینطور نیست که فیزیک آنیشتین یک فیزیک پیشرفتهتری از فیزیک نیوتونی باشد، بلکه یک فضای دیگر است که اساسا این دو تا با هم قابلمقایسه نیستند. این قیاسناپذیری پارادایمها تبعاتی هم دارد که برای بسیاری از فیلسوفان علم پذیرش آن سخت و اتفاقا محل نقد به تامس کون هم است. یکی از تبعات موضوع، قیاسناپذیری پارادایمهاست این که ما را به این نتیجه میرساند که علم الزاما فعالیت عقلانی نیست به این دلیل که هرگونه کوششی برای انتخاب عقلانی میان پارادایمهای رقیب ناکام است و منجر به مشکل دور میشود، هیچ استدلال منطقی، تجربی و عقلانی محضی برای اثبات برتری یک پارادایم بر پارادایم دیگر وجود ندارد و تصمیم هر دانشمند برای انتخاب پارادایم عوامل و اولویتهایی مانند سادگی، تواناییهای برآوردن نیازهای ضروری جامعه و توانایی حل نوع خاصی از مسائل بستگی دارد.
به تامس کون هم انتقادات زیادی وارد شد، اما علیرغم همه این انتقادات تامس کون یک میراث خیلی اثرگذار از خودش بهجا گذاشته است. بعد از تامس کون در دهه هفتاد میلادی، بهطور مشخص در جامعهشناسی علم نهضتی به وجود آمد که به آن برنامه قوی گفته میشود برنامهی قوی حول این اندیشه شکل گرفته که علم را باید محصول اجتماعی دانست که فعالیت علمی در آن صورت میگیرد و درواقع، خود این برنامهی قوی یکجورایی ما را به نسبیگرایی فرهنگی، هم میرساند و اساسا ظهور نسبیگرایی فرهنگی هم معلول همین نوع نگاه به عالم است. اگر پارادایمهای مختلف قیاسناپذیر باشند، عملا شما هیچ معیاری برای حقیقت ندارید و یکجورایی علم هم برساخته اجتماعی است که وابسته به محیط دانشمند ،وابسته به مناسبات قدرت، حاکمیت رسانهها، ثروت و بسیاری از عوامل دیگر است. عملا ما داریم شان حقیقتطلبی را از علم میگیریم. البته باید تاکید کنم که خود تامس کون بهشدت با این اندیشه مخالف بود و خودش را مبرا از نسبیگراهای فرهنگی میدانست و معتقد بود که نسبیگرایی فرهنگی یک طور سواستفاده از ایدهی کتاب ساختار انقلابهای علمی است.
پرسش و پاسخ:
پژمان نوروزی: تامس کون راجعبه این تغییر پارادایمها صحبت میکند، یعنی در آن فرایند تکاملی علم یا بهعبارتدرست تر انقلاب علمی که تغییر پارادایم، از این پارادایم شیفته رخ میدهد، داشتم فکر میکردم انگار یکی از دلایل مهم درتغییر پارادایم نقش ابزار است ،مثلا میخواهم بگویم زمانی که تلسکوپ وارد دنیای نجوم میشود، به نظر میآید تکه جدیدی از پازل نیست ،واقعا مسئله تازه ایجاد میکند. درسته؟
امیرحسن موسوی: یهجاهایی بله، ولی وقتی به تاریخ علم نگاه میکنیم میبینیم که پارادایم شیفتها قبل از ابزار بودند. مشخصا کوپرنیک وقتیکه ایدهی خورشید مرکزی را جایگزین ایده بطلمیوسی زمین مرکزی کرد هنوز تلسکوپ گالیله نقشی بازی نکرده بود و عملا ما از طریق ریاضیات یک مدل سادهتری ساختیم که بعدا با مشاهدات چک کردیم یا حتی در علم مدرن، مفهومالکترون پیش از حالا میکروسکوپهای الکترونی یا حتی مدل ریاضی مکانیک کوانتومی، ابداعش کردیم. بعدها ابزارها دنبال معیدات مشاهداتی پارادایم جدیدگشتند.
مثال دیگرآنیشتین ،نسبیت عام عرضه شد و بعد رصدها را هم انجام داد و حتی بعضی از معیدات تجربی مربوط میشود به همین ده ،بیست سال اخیر، مثلا موج گرانشی امواج گرانشی پنج ،شش سال پیش کشف شد. مورد دیگری که حالا دراین اپیزود نرسیدیم،نظریهبار بودن مشاهدات است به صورت خلاصه بخواهم بگویم، خود تامس کون در همین کتاب ساختار انقلاب های علمی یکی از بخشهای مهم آن این است که ما هیچ مشاهدهی صرفی را بدون نظریه نمیتوانیم داشته باشیم.
پژمان نوروزی: مشاهده درخلا رخ نمیدهد.
امیرحسن موسوی:دقیقا شما حتما با یک نظریه وحتی با یک پیشفرض متافیزیکی سراغ مشاهده میروی.
پژمان نوروزی: بازم تاکید بر اینکه متافیزیک موضوع بدی نیست. سوال دیگری که البته که میدانم توضیح دادی ،وقتیکه ما در یک دنیایی زندگی میکنیم کلی سوال داریم که این سوالاهایمان هرنظریهای جوابش را میدهد. مثلا نظریه بطلمیوس، زمین مرکزی بطلمیوس دیگه عجیب تراست. یعنی به نظر من مسئلهای عجیبتر یا به قول تو پازلی عجیبتر از حرکت رجوعی بعید میدانم که بخواهد گرفتارش بشود یعنی یک توجیه آورد که اتفاقا خیلی درتاریخ علم میخوانیم که حتی مثلا پرنورشدن یا پایین آمدن مریخ را درحرکت رجوعی ناخواسته توانست جواب بدهد، ولی بعدا کوپرنیک آمد و یک انقلاب علمی بود و یک پارادایم جدیدی درست کرد. چرا باید یک پارادایم تغییر کند؟
امیرحسن موسوی: دقیقا همان اختلافنظر تاریخی پوپر و تامس کون آنجایی که پوپر معتقداست که یک دانشمند اصیل، وقتیکه با ابطال نظریه خودش مواجه میشود، اولا باید نظریهای ارائه بدهد که ابطالپذیر باشد و بعد هم اگر ابطال شد، باید کنار بگذارد،تامس کون مخالف است میگوید وقتی ما به تاریخ علم نگاه میکنیم، این شکلی نیست. شما دو شکل مسئله دارید: بعضی از مسئلههامعما ، یا حل پازل هستند وقتی که دانشمند با یک موضوع معمایی مواجه میشود، میرود سراغ حلکردن آن مثال آن در اپیزودهای قبل زدیم. موضوع اورانوس و آن اختلاف مداری که داشت اورانوس در مدار خودش حرکت نمیکرد آدما نگفتند خب، فیزیک نیوتونی راکنار بگذاریم با همان پارادایم فیزیک نیوتونی دنبال جواب گشتند و منجر شد به کشف نپتون. دقیقا حالا تامس کون میگوید که این کار در زمان علم متعارف رخ میدهدو ،دانشمندان علم متعارف این معما را یکی یکی حل میکنند. حالا بعضی از معماها حل نمیشود، بعضیوقت ها چند صد سال تلاش میکند بعد حل نمیشود،چیکارمیکنند؟به یک بحران تبدیل میشود یعنی من یک معمای حل نشده دارم،که تبدیل به مسئله میشود،بعد انباشت مسایل اتفاق می افتدد خیلی شبیه اتفاقاتی که درجامعه رخ میدهد بحرانهای انباشتشده منجر به یک انقلاب میشود و یک رژیم جدیدیا یک پارادایم جدیدایجاد میشود. همینالان هم فیزیک نسبیتی بحران دارد ما موضوع تکینگی را نمیتوانیم حل کنیم سر لحظهی اول بیگبنگ هیچ جوابی نداریم. . حالا این اگر ما پیش نظریههای مختلفی میآیند مثلا نظریه ریسمان آمده است، نظریه کوانتوم، گرانش آمد، همه این ها آمدند که این معما را حل کنند و یک توفیق نسبی هم داشتند، ولی هنوز توفیق کاملی نداشتیم. این ممکن است منجر به یک انقلاب علمی شود و ما وارد پارادایم جدید شویم.
پژمان نوروزی: یعنی اگر این بحران های زیاد شود و تبدیل به یک بحران اصیل و جدی و بزرگ شود، مثلا پارادایمی مثل مکانیک کوانتوم باید بذاریم کنار برویم سراغ یک قصه ای تازه متولد شده؟
امیرحسن موسوی:البته ما درفیزیک مدرن الان دچار یک حالتی هستیم که در تاریخ بیسابقه است. ما دو تا پارادایم داریم و دو تا جهان داریم با دو پارادایم مختلف توضیح میدهیم، جهان بزرگ مقیاسها که با کیهانشناسی و فیزیک نسبیتی جوابش را میدهیم و جهان بسیار ریزمقیاسها که با فیزیک کوانتوم جوابش را میدهیم.
پژمان نوروزی: وقتیکه راجعبه قیاسناپذیری پارادایم گفتیم راجعبه تبعات آن هم صحبت شد. واقعا نسبیگرایی درهمهی حوزهها یکی از تبعات اصلی قیاسناپذیری پارادایمها و نظریه تامس کون است؟
امیرحسن موسوی: اینجا یک اتفاق تاریخی طنزآمیز رخ داده است. سمیر عکاشه درکتاب معروف فلسفه علم که توسط آقای هومن پناهنده ترجمه شده است و انتشارات فرهنگ معاصرآن را منتشر کرده است. یک توضیحی دربارهی این تبعات کار تامس کون روی نسبیگراهای فرهنگی گذاشته است. اصلا تا عنوان آن بخش کتاب، صفحه 127 کتاب فلسفه علم سمیر عکاشه بیرون از حوزهی فلسفهی علم،( ظهور نسبیگرایی فرهنگی در علوم انسانی و علوم اجتماعی نیز تا حدی تحت تاثیر کارهای کون بوده است. از نسبی گرایی فرهنگی تعریف دقیقی وجود ندارد، اما لبلبابش این است که چیزی تحت عنوان حقیقت مطلق وجود ندارد. یعنی حقیقت همواره وابسته به فرهنگی خاص است. احتمالا تصور ما این است که به یمن علم غربی حقایق عالم بر ما آشکار میشود. اما نسبیگرایان فرهنگی مدعیاند که فرهنگها و جوامع دیگر از جمله بومیان آمریکا نیز حقایق خودشان را آشکار میکنند. چنانکه دیدیم کون واقعا به اندیشههایی نسبیگرایانه روی خوش نشان میدهد. ولی بااینحال تاثیر او بر نسبیگرایی فرهنگی خالی از طنز هم نیست. چون نسبیگرایان فرهنگی معمولا ضد علماند. جایگاه ممتاز علم در اجتماع ما مورد اعتراض آن هاست. به نظر آنها حق نظامهای فکری دیگری که از علم چیزی هم کم ندارند، بهخوبی ادا نمیشود. اما بر خلاف این دسته از افراد، تامس کون به شکلی جدی طرفدار علم بود و همانند پوزیتیویستها، علم جدید را دستاورد فکری بسیار عظیمی به شمار میآورد. او نمیخواست با مفاهیمی مانند تحولات پارادایمی، علم متعارف و علم انقلابی، قیاسناپذیری و نظریهمندبودن دادهها و مشاهدات در بنای علم رخنه بیفکند یا آن را مورد انتقاد قرار دهد، بلکه میخواست زمینهای بسازد تا ما علم را عمیقتر درک کنیم.) عجب پارادوکس عجیبوغریب
پژمان نوروزی:نظریه تامس کون الان نظریه غالب است؟
امیرحسن موسوی:به همان شکلی که خودش گفت اصلا غالب نیست.