۱۱. رو در رو با علم

در نخستین برنامه از فصل دوم پادکست فلسفه علم به این مشغول شدیم که اصلا چرا باید به علم اعتماد کنیم؟ مگر نه اینکه علم مملو از حدسیات و نظرات غیریقینی است؟ مگر نه اینکه علم میتواند در ظول زمان تغییر کند و نظرات پیشین خود را تصحیح کند و یا از آن بیشتر، نقض کند؟ پس پرسش نخست، چرا باید به علم اطمینان کنیم؟

 

قسمت یازدهم پادکست فلسفه علم

موضوع و عنوان این قسمت: رو در رو با علم

با حضور: امیرحسن موسوی، پژمان نوروزی و سیاوش صفاریان‌پور

ویرایش متن پیاده‌سازی شده: امید اعظمی

 

پیش‌گفتار:

  • فلسفه علم به ما یادآوری می‌کند علم چگونه کار می‌کند؟
  • ساز و کار علم چگونه است و چطور ما را به کشف و فهم جهان می‌رساند؟
  • پذیرفتن غیر‌قطعی و خطا‌پذیر‌بودن یافته‌ها و نظریات علمی ما را رو در رو با این پرسش مهم قرار می‌دهد که چرا باید به علم اعتماد کنیم؟
  • در روزگار کرونا چرا باید به محصولات و دستاوردهای نهاد علم مانند واکسن، داروها و پروتکل‌های بهداشتی اعتماد کنیم؟

 

مقدمه:

سلام؛ من امیرحسن موسوی هستم و به همراه سیاوش صفاریان‌پور و دکتر پژمان نوروزی، قسمت اول از فصل دوم پادکست فلسفه علم را آغاز می‌کنیم.

ما در فصل اول این پادکست تا حدودی جغرافیای کلی «فلسفه علم» (Philosophy of Science) را ترسیم و تقریبا در هر قسمت یکی از مفاهیم کلیدی آن را بررسی کردیم. به‌طور کلی:

 

 

علاوه بر این مفاهیم، به شخصیت‌های کلیدی و جریان‌ساز تاریخ و فلسفه علم نیز پرداختیم.

به‌طور مشخص از قرن ۱۷ میلادی شروع کردیم و درباره شخصیت‌هایی مثل «کوپرنیک» (Nicolaus Copernicus)، «گالیله» (Galileo Galilei)، «نیوتن» (Isaac Newton) و «داروین» (Charles Darwin) حرف زدیم و گفتیم چطور این‌ها به شخصیت‌های دوران‌ساز علم مدرن تبدیل شدند.

 

من فکر می‌کنم حالا در فصل دوم، ابزارهای مفهومی لازم را برای بررسی موضوعات تخصصی‌تر در اختیار داریم. در فصل دوم قصد داریم در هر حوزه تخصصی، سراغ یکی از متخصصان و فیلسوفانی برویم که زمینه کاری‌شان همان حوزه تخصصی است. در فصل دوم به موضوعات اصلی فلسفه علم و تکنولوژی و همین‌طور حوزه‌های مرتبط با فلسفه علم و تکنولوژی می‌پردازیم. موضوعاتی مثل:

 

  • فلسفه و اخلاق پزشکی (Philosophy of Medicine and Medical Ethics)
  • فلسفه تکنولوژی (Philosophy of Technology)
  • فلسفه اخلاق (Ethics)
  • فلسفه ذهن (Philosophy of Mind)
  • فلسفه هوش مصنوعی (Philosophy of Artificial Intelligence)
  • جامعه‌شناسی علم (Sociology of Scientific Knowledge)
  • زیبایی‌شناسی تکاملی (Evolutionary Aesthetics)
  • اخلاق تکاملی (Evolutionary Ethics)

 

این موضوعات یا مستقیما در خود فلسفه علم هستند و شاکله‌های اصلی فلسفه علم را تشکیل می‌دهند یا مثل فلسفه اخلاق، حوزه مستقیم فلسفه علم نیستند؛ اما با بسیاری از بحث‌های فلسفه علم مرتبطند که برای فهم درست آن‌ها به مفاهیم فلسفه اخلاق نیاز داریم.

 

در قسمت اول از فصل دوم می‌خواهیم سراغ حوزه‌ای که این روزها خیلی ترند شده یعنی حوزه اخلاق پزشکی و فلسفه پزشکی برویم و مشخصا به شبه‌علم در پزشکی بپردازیم. قصد داریم به این سوال پاسخ بدهیم که چرا باید به روش‌های علمی و روش‌های پیشنهاد شده در پزشکی مدرن اعتماد کنیم؟

 

در قسمت دوم از فصل دوم سراغ دکتر «کیارش آرامش» می‌رویم. از ایشان دعوت می‌کنیم در حوزه «اخلاق زیستی» (Bioethics) مهمان ما باشد. دکتر کیارش آرامش، متخصص اخلاق پزشکی و مدیر موسسه اخلاق زیستی در دانشگاه «ادینبرو پنسیلوانیا» Edinboro University of Pennsylvania (EUP) هستند. قصد داریم از ایشان بپرسیم: چرا علم و فرایندهایش فعلا قابل‌اعتمادترین نظام معرفتی در دسترس آدم‌هاست؟

 

قبل از اینکه به این سوال مهم بپردازیم، من در این قسمت سعی می‌کنم تا‌حدودی درباره خود فرایند علم صحبت کنم و در قسمت بعدی مشخصا به حوزه پزشکی بپردازیم.

 

بخش اول:

برای پاسخ به این سوال که چرا علم فعلا قابل‌اعتماد‌ترین نظام معرفتی آدم‌هاست، به چند برداشت خیلی رایج از علم که عموما برداشت درستی هم نیستند، می‌پردازیم.

 

یکی از مهم‌ترین این برداشت‌ها این است که بعضی از افراد، علم را یک مجموعه کامل از دانش می‌دانند که به تمام پرسش‌ها پاسخ نهایی داده و یا خواهد داد. آن‌ها بر این باورند که علم راهکارها و تبیین‌ها و راه‌حل‌هایی ارائه می‌دهد که یقینا درست است. نه؛ علم این‌طور نیست و خودش چنین ادعایی ندارد.

 

تاریخ علم به ما می‌آموزد که علم یک فرایند پیش‌رونده است که با گذر زمان کامل‌تر شده و تقریبا هیچ‌وقت جواب نهایی و حرف آخری در علم در کار نیست. علم هیچ ابایی از پذیرش خطاها و اصلاح تدریجی اشتباهات خود ندارد. علم هیچ ترسی ندارد که اعتراف کند یقینی در گزاره‌هایی که صادر می‌کند وجود ندارد. اتفاقا تمام شکوه علم در پذیرش همین محدودیت دستگاه شناخت آدمی است و اوج زیبایی و عظمتش هم در این نکته است که با پذیرش همین محدودیت‌ها به چنین پیشرفت‌های عظیمی دست پیدا کرده است. علم یک جست‌وجوی مداوم و دائمی است که شاید هرگز نتوان برایش پایانی متصور بود.

 

دانشمندها و افرادی که در حوزه علم فعالند به‌طور مداوم روش‌های استخراج اطلاعات و آزمایش‌ها را بهبود می‌دهند، ایده‌ها را بسط و گسترش داده و گاهی‌وقت‌ها تفسیرهای‌شان را دقیق‌تر و کامل‌تر می‌کنند. بر مبنای این تغییرات جدید، منظرگاه‌های جدیدی می‌گشایند و پاسخ‌های دقیق‌تر و کامل‌تری به پرسش‌های قدیمی می‌دهند و یا راه‌حل‌های کارآمدتری پیشنهاد می‌کنند.

 

حالا دیگر بسیاری از نظریه‌های ما انسان‌ها، «نظریات خوب جا‌افتاده علمی» (Well Established Theories) هستند که البته هنوز هم با مشاهدات و شواهد بسیار زیاد از درستی آن‌ها «تقریبا» مطمئن هستیم. ما تقریبا مطمئنیم که زمین کروی است؛ اکسیژن عنصر اصلی در فرایند سوختن است؛ جهان با انفجاری بزرگ که به آن «مهبانگ» (Big Bang) گفته می‌شود، شروع شده است. تقریبا مطمئنیم که گونه‌های مختلف موجودات زنده در روندی تکاملی بر کره زمین گسترش پیدا کردند؛ اما این‌ها تنها حکایت‌های بخشی از ماجرای علم و آن قسمت از نظریات خوب جا‌افتاده علمی است. اتفاقا کتاب‌های درسی هم عمدتا شامل گزارشی از همین بخش‌های خوب جا‌افتاده علمی است؛ اما این همه علم نیست؛ بخش وسیعی از علم در مرزهای آن قرار دارد. آن چیزی که به آن (Cutting Edge of Science Research) گفته می‌شود؛ اصلا این‌طور نیست که ما در مورد آن‌ها مطمئن باشیم؛ این قسمت از علم پر از حدس و شک‌های فراوان است.

 

یک راهکار خیلی پیش پا افتاده و ساده برای ارزیابی میزان علمی بودن یک متن یا حتی یک شخصیت، این است که بسنجیم نرخ و فرکانس استفاده از کلمه‌هایی مثل «احتمالا»، «تقریبا»، «من فکر می‌کنم» و عبارت‌هایی از این دست در ادبیات آن فرد یا آن محتوای علمی چقدر است. هر‌قدر فرکانس این نوع عبارت‌ها بیشتر باشد، احتمال اینکه با یک متن علمی مواجه باشیم، بیشتر است.

 

با وجود تمام پیشرفت‌ها، هنوز حجم نادانسته‌های انسان از حجم دانسته‌هایش بسیار بیشتر است.

هنوز پاسخ بسیاری از بنیادی‌ترین پرسش‌ها را نمی‌دانیم و احتمالا این پرسش‌ها هم نهایتی ندارند. هر کشف بزرگی، خود منشأ ده‌ها پرسش و تحقیقات جدید است. انگار هر پنجره‌ای را که باز می‌کنیم، از درون منظرگاه جدیدی که شکل گرفته، ده‌ها پنجره بسته دیگر می‌بینیم که باید تلاش کنیم آن پنجره‌ها را هم باز کنیم. موتور محرک این تلاش مستمر تاریخی، عشق و شوق انسان به دانستن و حیرت‌زدگی او در مقابل زیبایی‌های هولناک طبیعت است.

 

اساسا در فصل اول هم در قسمت‌های مختلف به این موضوع اشاره کردیم که ما در علم چیزی را اثبات نمی‌کنیم. اتفاقا ابطال‌ناپذیری یکی از ویژگی‌های شبه‌علم است. در قسمت سوم و قسمت چهارم فصل اول پادکست فلسفه علم در مورد این موضوع مفصل صحبت کردیم.

 

بخش دوم:

خیلی مهم است بدانیم نهاد علم، اساسا بر مبنای شک سازمان‌یافته است. علم بر مبنای انتقاد، شک‌گرایی و گاهی وقت‌ها حمله‌های تند و تیز به نظریات قبلی پیش می‌رود.

حتما واژه دفاع از پایان‌نامه را شنیده‌اید. به معنی واژه دفاع از کارنامه فکر کرده‌اید؟ انگار قرار است که از اساس افرادی به نظریات و کار شما حمله کنند و شما در مقام پاسخ‌گویی به آن انتقاد‌ها قرار دارید. باید به شما حمله بشود و شما باید دفاع کنید تا لایق گرفتن مدرک کارشناسی ارشد یا مدرک دکتری یا مدارک آکادمیک دیگر باشید.

 

در مقالات علمی هم داستان کم‌وبیش به همین صورت است. واقعیت این است که عمده مقالات علمی فاقد نتیجه قطعی و حرف آخر هستند. وقتی به مقاله‌های آکادمیک نگاه می‌کنیم کمتر پیش می‌آید نویسنده‌های این مقاله‌ها ادعا کنند نظریه ما قطعی و یقینی است؛ برعکس؛ در اکثر مقاله‌های علمی، نویسنده با توضیح محدودیت‌هایی که در کار وجود داشته مقاله را پایان می‌دهد و حتی خیلی وقت‌ها خود نویسنده، فرضیات و نظریات رقیب را برای توضیح نتایجش پیشنهاد می‌کند.

 

این شک‌گرایی، طبیعت کار علمی و موتور پیش‌برنده علم است. از دل همین حمله‌ها و دفاع‌ها، ظرفیت‌های یک نظریه به منصه ظهور می‌رسد و خیلی وقت‌ها ایده‌ها و خلاقیت‌های جدید مجال بروز پیدا می‌کنند.

وقتی یک نظریه مثل «نظریه تکامل» یا «مهبانگ» به‌عنوان نظریه تایید‌شده اکثریت یک جامعه علمی مطرح می‌شود، به این معنی است که بخش‌ها و ابعاد گوناگون این نظریه، سال‌ها و یا حتی صدها سال، در قالب هزاران پایان‌نامه و مقاله علمی-پژوهشی مطرح شده، بررسی شده و مورد مداقه فراوان قرار گرفته است. در نتیجه تا به این‌جا نسبت به همه نظریه‌های رقیب در پاسخ به ایرادها و تبیین پدیده‌ها موفق‌تر بوده یا بهتر است بگوییم «فعلا» موفق‌تر بوده است.

 

اگر بر این باور باشیم که نتایج غیر‌قطعی، غیر‌مفید است، پس باید بگوییم علم عمدتا غیر‌مفید است؛ در‌حالی‌که این‌طور نیست. همین علم غیر‌قطعی و همراه با شک، همچنان قابل اعتماد‌ترین نظام معرفتی است که بشر به آن دسترسی پیدا کرده است.

 

بخش سوم:

یک برداشت نادرست دیگر از علم این است که نتایج علمی کاملا بی‌طرف، عینی‌ و خالی از پیش‌فرض‌های اولیه هستند. به یک دلیل خیلی ساده این‌طور نیست. علم محصول کار عده‌ای از دانشمندان است و دانشمندها هم انسانند و انسان مملو از خطاها و سوگیری‌های شناختی است.

هر انسانی دارای مجموعه‌ای از باورها، تمایلات و احساسات است و محصول فضای تربیتی خاصی‌ست که بر نحوه نگرش او به جهان پیرامون تاثیر می‌گذارد. هر کدام از دانشمندها عقاید و اهداف شخصی خود را دارند که از دیگران متفاوت است و این تفاوت‌ها منجر به این می‌شود که هر ‌یک به وجوه خاصی از یک پدیده توجه کنند.

 

«سوگیری تایید» یا «Confirmation Bias» یکی از ویژگی‌های شناختی ذهن آدم‌هاست. سوگیری تایید تمایلی برای جست‌وجو، تفسیر و یا جمع‌آوری اطلاعات است به‌نحوی که فرضیه و باور اولیه خود فرد را تایید کند؛ یعنی ما تا حدودی به‌طور غیر‌ارادی روابط و اطلاعاتی را مشاهده می‌کنیم که روشن‌گر نظریه‌های خودمان باشد و نظریات خودمان را تایید کند.

 

تقریبا غیر‌ممکن است یک دانشمند به‌طور فردی از چنین محدودیت‌های شناختی رها شود؛ اما باید به ۲ نکته توجه کرد:

 

مورد اول این‌که جامعه علمی تلاش می‌کند با روش‌هایی – مثلا در حوزه پزشکی، با «کارآزمایی بالینی» یا (Clinical Trials) – چنین تمایلات شخصی را تا حد امکان مهار کند. در نتیجه مجموعه محصولات نهاد علم، به‌وسیله این روش‌ها تعدیل می‌شود؛ یعنی مجموعه این خطاها هم‌دیگر را تعدیل می‌کنند و محصول نهایی تا حد امکان فارغ از این خطاهاست.

 

مورد دومی که در کشور ما هم متاسفانه فراوان از آن سواستفاده می‌‌شود این است که وقتی می‌گوییم کار علمی هیچ دانشمندی خالی از پیش‌فرض‌ها و باورها و تمایلات اولیه نیست، پس نتیجه می‌گیریم با ایدئولوژی و فرض‌های اولیه خاصی می‌توانیم وارد عرصه تولید علم شویم. تفکری که در کشور ما با نام علوم انسانی اسلامی یا جنبش علوم انسانی اسلامی مطرح می‌شود.

 

به‌طور واضح این یک مغالطه است؛ از این‌جهت که اگرچه هیچ دانشمندی خارج از پیش‌فرض‌ها وارد نظریه‌پردازی و کار علمی نمی‌شود، اما می‌تواند با تمام تلاش خود سعی کند نظریه‌های علمی به‌طور سازمان‌یافته از پیش‌فرض‌ها و خطاهای شناختی و سوگیری‌ها دور باشد.

روش دیگر این است که آگاهانه سراغ پیش‌فرض‌ها برویم. هیچ دانشمندی از روی عمد سراغ پیش‌فرض نمی‌رود و این یک مغالطه است که بگوییم: «چون هیچ دانشمندی خالی از پیش‌فرض‌ها نیست، پس ما محقیم با یک ایدئولوژی خاص و با یک فرض‌های متافیزیکی اولیه خاص وارد کار علمی بشویم.»

اگرچه دانشمندها در‌نهایت نمی‌توانند بدون پیش‌فرض‌ها و باورهای اولیه وارد کار علمی بشوند؛ اما نهاد علم و دانشمند‌ها تا حد امکان سعی می‌کنند پیش‌فرض‌های‌‌شان را کنترل و از اثرگیری آن‌ها در جهت‌گیری‌های خود جلوگیری کنند. هر‌جا هم که متوجه شوند نتایج حاصل شده تحت تاثیر باور خاصی‌ست، بی‌درنگ آن‌ها را اصلاح می‌کنند. با این مقدمه نسبتا طولانی، دوباره به سوال اول برمی‌گردیم.

 

اگر نتایج علمی همیشه غیر یقینی و دارای عدم قطعیت است و با گذر زمان هم ممکن است نتایج تغییر کند، پس چرا باید به علم اعتماد کنیم؟

 

این زمزمه‌ها و این باورها به‌خصوص در حوزه‌های سلامت و پزشکی بسیار به گوش می‌رسد.

مثلا تصویری که رسانه‌ها از متخصصان و پزشکی و سلامت ساختند، آدم‌هایی هستند که مدام افکار و عقایدشان را تغییر می‌دهند.

یک روز رسانه‌ها هشدار می‌دهند، متخصصان فلان حوزه سلامت گفتند: «از شکلات‌هایی که با چربی و قند اشباع شده‌اند دوری کنید.» روز دیگر گزارشی از نقش مفید آنتی‌اکسیدان شکلات‌ها در سلامتی می‌خوانید.

 

درباره ماجراهای از این دست، توجه به چند نکته حائز اهمیت است.

 

اول این‌که از ترفند رسانه‌ای «جذب مخاطب بیشتر» نباید غافل شویم. اکثر رسانه‌ها توجه‌‌شان را به اختلاف نظرهای دانشمند‌ها متمرکز می‌کنند و نظریه‌هایی که با نظریه‌های قبلی دانشمند‌ها در تضاد است توسط این رسانه‌ها بزرگ‌نمایی می‌شوند. به این دلیل که این اخبار جذاب‌تر است و مخاطب بیشتری دارد. یکی از مهم‌ترین اهداف هر رسانه‌ای هم جذب تعداد مخاطب بیشتر است. این موضوع نباید باعث شود فکر کنیم سایر حوزه‌های پزشکی هم مملو از این تضاد‌‌ها و اخبار ضد‌و‌نقیض هستند.

 

نکته دومی که باید به آن اشاره کنیم این است که در علم دانش‌هایی داریم که (Well Established) نیستند؛ یعنی هنوز در بخش‌های مرزی دانش قرار دارند. در این بخش‌ها حدس‌ها و گمان‌ها فراوان است. معمولا اخباری که از اجتماع علمی یا (Community of Science) بیرون می‌آید، اخباری است که در مورد همین تحقیقات مرزی دانش است؛ اغلب درباره (Well Established Theories) یا همان نظریه‌های خوب جاافتاده نیست؛ اساسا خبر نیستند که وارد رسانه بشوند.

 

واقعیت این است که بسیاری از بخش‌های پزشکی دارای این ضد‌و‌نقیض‌ها نیست؛ یعنی همان بخش‌هایی که ما سال‌هاست با شواهد زیادی درستی آن‌ها را می‌دانیم و مدام با شواهد جدیدتر تایید شده‌اند. تا به امروز بسیاری از بیماری‌ها درمان‌پذیر شده‌اند؛ از بسیاری از خطرها جلوگیری شده است؛ بسیاری از بیمار‌ها بهبود پیدا می‌کنند؛ اما این بخش از حوزه سلامت معمولا جذابیت رسانه‌ای برای رسانه‌های عمومی ندارد و اخبار آن هم چندان پوشش داده نمی‌شود.

 

مثلا شما در رسانه‌ها نمی‌شنوید امروز به مدد همین دانش پزشکی غیر‌قطعی، دیگر خبری از بیماری‌هایی مثل «فلج اطفال» (Poliomyelitis)، «سل» (Tuberculosis) یا «طاعون» (Plague) – که در بخش‌های وسیعی از جهان کشته‌های فراوانی داشت – نیست؛ یا از افزایش کم‌سابقه مرگ و میر کودکان، از دسترسی بی‌سابقه مردم کره زمین به آب آشامیدنی سالم نمی‌شنوید؛ چون این‌ها جذابیت خبری ندارند.

 

از همه این‌ها که بگذریم، علم با تمام عدم قطعیتش، همچنان قابل‌اعتمادترین و عقلانی‌ترین دستگاه معرفتی است که بشر پس از تجارب انباشته هزاران‌ساله و آزمون روش‌های گوناگون شناخت، به آن دست پیدا کرده است. اگر کسی ادعا کند: «علم یقینی نیست، پس نباید بهش اعتماد کرد.» باید از او پرسید به کدام دستگاه معرفتی بشر می‌توانیم اعتماد کنیم؟ کدام دستگاه معرفتی بشر یقینی است و می‌توان در زندگی واقعی و کاربردهای عینی به آن اعتماد مطلق کرد؟ شما ابزار بهتری سراغ دارید؟

 

اگر به علم اعتماد نکنیم، به رمالی و طالع‌بینی و کف‌بینی باید اعتماد کنیم؟ با همین علم غیر‌قطعی و ناتمام، ما انسان‌ها توانستیم مریخ‌نورد‌های‌مان را روی مریخ بنشانیم، خاکش را تجزیه و تحلیل کنیم و روی قطب‌هایش یخ پیدا کنیم. با همین علم غیر‌قطعی و غیریقینی بسیاری از بیماری‌ها را درمان کردیم. با اعتماد به همین فیزیک غیر‌قطعی و با اعتماد به قوانین شاره‌ها (Fluid dynamics)، ما سوار هواپیما می‌شویم و مسافرت می‌کنیم.

 

برویم سراغ حوزه علوم انسانی. چین توانست با اعتماد به مبانی علم اقتصاد و توسعه، ۵۰۰ میلیون نفر را ظرف ۳۰ سال از زیر خط فقر مطلق به طبقه متوسط جابه‌جا کند.

 

مضحک است اگه سوار ماشین می‌شویم، از گوشی‌های هوشمند و اینترنت استفاده می‌کنیم، تلویزیون تماشا می‌کنیم، در زمان مریضی سراغ پزشک می‌رویم و آزمایش خون می‌دهیم، بگوییم علم قابل اعتماد نیست.

 

این‌ها هم فقط جنبه‌های تکنولوژیک و کاربردی علمی است. محصولاتی که علم در حوزه شناخت و نحوه کارکرد جهان، از مغز و ژن‌های خودمان تا کهکشان‌های دور دست در اختیار ما قرار داده، با هیچ دستگاه معرفتی دیگری تاکنون حاصل نشده و فرسنگ‌ها هم با هم فاصله دارند و اساسا قابل قیاس نیستند.

 

به نظر می‌رسد حوزه پزشکی کمی متفاوت است. حوزه پزشکی با جان ما در ارتباط و به سلامت ما مرتبط است. شاید سوال اصلی در حوزه پزشکی این باشد که اگر روش‌های «پزشکی مدرن» (Scientific Medicine)، «پزشکی علمی» یا «پزشکی مبتنی بر شواهد» (Evidence-based Medicine) غیر‌قطعی است، چرا باید جان خودمان را به این نظام معرفتی بسپاریم و به آن‌ها اعتماد کنیم؟

 

این سوالی است که در قسمت دوم به آن پاسخ می‌دهیم. به این سوال پاسخ می‌دهیم که چرا باید واکسن‌هایی که سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) تاییدشان می‌کند اعتماد کنیم؟ چرا باید مهم‌ترین تصمیم‌گیری‌ها درباره سیاست‌گذاری سلامت را به متخصصان حوزه سلامت بسپرید. این‌ها سوالات بسیار مهمی است که ما در قسمت دوم با دکتر کیارش آرامش متخصص اخلاق زیستی به آن‌ها می‌پردازیم.

 

بخش چهارم: (پرسش و پاسخ)

 

– پژمان نوروزی: فصل جدید فلسفه علم با یک سوال طوفانی شروع شد. این‌که چرا اصلا باید به علم اعتماد کنیم؟ عمده‌ترین دلیلی که من از صبحت‌های شما شنیدم این بود که اگر به علم اعتماد نکنیم، پس چه کنیم؟ آیا واقعا جواب متقن‌تر و محکم‌تری برای این سوال وجود ندارد؟

 

– امیرحسن موسوی: این سوال از جنس پرسش‌های باز است؛ یعنی جواب‌ها متنوع است. همان‌طور که انسان جلو می‌رود، پاسخ‌های تازه‌تری و بصیرت‌های جدیدتری پیدا می‌کنیم. من مقصودم این بوده که نباید اعتماد را بر پایه یقین بنا کنیم. اتفاقا من می‌گویم به آن چیزهایی که قرار است به شما یقین بدهند خیلی اعتماد نکنید. چرا که ماهیت شناختی‌مان با محدودیت‌های شناختی‌ای که دستگاه‌های شناختی‌مان دارد نشان می‌دهد با این همه خطا، خیلی صد‌در‌صدی نیستیم و خیلی نمی‌توانیم گزاره‌های یقینی تولید کنیم.

اگر کسی بگوید با این همه محدودیت‌های شناختی انسان، من یک ابزار یقینی ارائه می‌کنم، فکر می‌کنم باید به این شخص و ابزارش کمتر اعتماد کنیم تا آن نظام معرفتی‌ای که همین محدودیت‌ها را می‌پذیرد و می‌گوید با روش‌هایی تلاش می‌کنم این محدودیت‌ها را کم و کمتر کنم؛ ولی همچنان اعتراف می‌کنم که عاری از خطا نیستم و مدام در یک اصلاح دائمی به سر می‌برم.

 

– پژمان نوروزی: پس یعنی علم که به گفته شما اعتماد‌سازی می‌کند از این جهت است که دائم به اصلاح خود معترف و به آن مقید است.

 

– امیرحسن موسوی: بله؛ می‌خواهم نکته دیگری هم اضافه کنم؛ این‌که یک نهادی ساخته شده که محصول آن نهاد تا حد امکان از سوگیری‌های شناختی شخصی و روایت‌های شخصی افراد در ‌امان است؛ یعنی این روایت‌های متکثر و این روایت‌های شخصی مختلف یک‌دیگر را تعدیل می‌کنند.

 

– پژمان نوروزی: برای از جلوگیری از ایجاد شک و شبهه در شنوندگان سوالی از شما می‌پرسم. ابتدای صحبت در همین قسمت گفتید:

«یک راهکار خیلی پیش پا افتاده و ساده برای ارزیابی میزان علمی بودن یک متن یا حتی یک شخصیت، این است که بسنجیم نرخ و فرکانس استفاده از کلمه‌هایی مثل «احتمالا»، «تقریبا»، «من فکر می‌کنم» و عبارت‌هایی از این دست در ادبیات آن فرد یا آن محتوای علمی چقدر است.»

 

واژه فرکانس این روزها خیلی ترسناک شده است؛ به این دلیل که گروه‌ها، آدم‌ها، افراد و شیادهای علمی زیادی راجع‌به انرژی‌درمانی و این‌طور مسائل صحبت می‌کنند. برای مثال می‌گویند: «فرکانس شما با فرکانس جهان یکی است.» به نظرم بهتر است به این نکته اشاره کنیم که کلمه فرکانس را فقط به‌عنوان یک کلمه ازش استفاده کردید.

 

– امیرحسن موسوی: من به معنی تکرار از این کلمه استفاده کردم. چیزی که شما گفتید واقعا یک ‌سواستفاده‌ای است که به آن «مغالطه اشتراک لفظ» (Equivocation) می‌گویند؛ یعنی استفاده از کلمه‌هایی که در یک زمینه معنای مشخصی دارند در یک زمینه دیگر برای اعتبار بخشیدن به موضوع دوم. مثلا کلمه‌هایی که در زمینه علمی معنای مشخصی دارند مثل «فرکانس»، «انرژی» و «کوانتوم» را در یک زمینه دیگر و یک بستر جدید برای علمی جلوه دادن یک موضوع غیرعلمی استفاده کنید.

 

– پژمان نوروزی: گفتید که در قسمت بعدی می‌خواهید با آقای دکتر آرامش در مورد اخلاق پزشکی صحبت کنید. ما پزشکی را به‌عنوان علم لبه حساب نمی‌کنیم. اما بعضی وقت‌ها یک موضوعی در حوزه پزشکی به یک ماجرا و قصه لب مرز علم تبدیل می‌شود. مثلا این‌که در برابر کووید ۱۹ (COVID-19) آیا ماسک بزنیم یا نزنیم؟ ماسک زدن اصلا چیز جدیدی نیست. شاید بیش از ۱۰۰ سال است که در دنیا وجود دارد؛ ولی امروز ماسک زدن پر از شک شده است. ناگهان بالاترین مقام‌های حوزه پزشکی دنیا یا تصمیم‌سازان حوزه‌های پزشکی، مثل WHO یا FDA مدام در مورد تاثیر داشتن یا نداشتن ماسک در برابر این بیماری نظرات گوناگون می‌دهند. به‌طور مشخص سوالم این است که اگر چیزی از لبه علم گذر کند و به بدنه علم تبدیل شود، آیا دیگر همیشه بدنه علم است و دیگر تبدیل به لبه نمی‌شود؟

 

– امیرحسن موسوی: سوال خیلی جالبی پرسیدید؛ فکر می‌کنم منظورتان همان نظریه‌های خوب جاافتاده علمی باشد. در جواب سوال‌تان باید بگویم که اینطور نیست. برخی چیزها در تاریخ علم وجود دارند که هزار سال بدنه علم بودند و ناگهان با یک جابه‌جایی الگوواره یا همان پارادایم شیفت مواجه شدند؛ مثل نظریه «زمین مرکزی» (Geocentric Model)، به‌طور کلی «فیزیک ارسطویی» (Aristotelian Physics) یا حتی همین پزشکی مبتنی بر «اخلاط چهارگانه» (Four Temperaments) نظریه‌هایی هستند که هزار سال رایج بودند؛ چیزی که در طب سنتی ایرانی گاهی‌وقت‌ها از آن به‌عنوان طب معنوی و روحانی یاد می‌شود، اتفاقا بسیار طب «ماتریالیستی» (Materialistic) است.

 

شاید بتوان گفت اولین نگاه با این سطح از ماتریالیستی بشر به ماجرای طب بوده که ایده آن از همان نظریه عناصر چهارگانه ارسطو می‌آید. نظریه‌ای که معتقد است جهان شامل ۴ عنصر «آب»، «خاک»، «هوا» و «آتش» است که همگی کاملا ماده‌اند.

 

در تناظر با این عناصر چهارگانه در طب سنتی هم ما مزاج‌های «دم»، «صفرا»، «بلغم» و «سودا» را داریم که معتقد است علت تمام بیماری‌ها، به‌نوعی بر هم خوردن تعادل میان این ۴ عنصر است.

 

طب ارسطویی یک پارادایم هزار ساله بود؛ در بدنه علم هم قرار گرفته بود؛ اما بعد از هزار سال یک پارادایم شیفت اتفاق افتاد و از بدنه علم خارج شد. در مثال دیگر، فیزیک نیوتنی یک پارادایم سیصد ساله بود. از اواسط قرن ۱۸ میلادی که نیوتن نظریه را مطرح کرد تا اواخر قرن ۱۸ این نظریه پارادایم اصلی فیزیک بود؛ اما بعد با ظهور فیزیک نسبیتی و فیزیک کوانتوم از بدنه علم خارج شد.

خیلی وقت‌ها با ‌وجود این‌که چیزی تبدیل به بدنه علم می‌شود، ممکن است دوباره با رجوع به آن، اصلاح و تعدیلش کنیم یا خیلی وقت‌ها بنیان‌های فلسفی‌اش را از اساس دگرگون کنیم.

از طریق پلتفرم‌های زیر فلسفه علم را دنبال کنید: